کتاب‌خانه‌های چند هزارساله

10.22081/hk.2019.70832

کتاب‌خانه‌های چند هزارساله


تمدن ایرانی

کتاب‌خانه‌های چند هزارساله

فاطمه‌سادات خادمی

مسئول کتاب‌خانه است؛ اما تاریخ تدریس می‌کرده؛ زمان‌هایی که به قول خودش جوان بوده و حوصله‌ی سروکله زدن با آدم‌ها را داشته. حالا اما پیر شده. تدریس عصبی‌اش می‌کند. شغلش را کنار گذاشته؛ اما علاقه‌اش را نه. یا شاید هم هیچ‌ کدامش را. مثل ساقه‌ی مو می‌پیچد دور ساقه و علاقه‌ای که دور حرفه‌ات پیچیده است را نمی‌توان از شغلی که داری جدا دانست.

گاهی عصرها که دیوارهای اتاق غیرقابل تحمل می‌شد، می‌رفتم کتاب‌خانه. بین قفسه‌های کتاب قدم می‌زدم. حس فوق‌العاده‌ای داشت. با این‌که نمی‌شناختمش اما سلام‌علیک مختصری داشتیم. بیش‌تر مواقع کنار قفسه‌ی کتاب‌های ادبیات داستانی جهان پیدایش می‌کردم. عاشق گوته بود. من هم گوته را دوست داشتم؛ اما عاشق نبودم. آن روز عصر هم همان‌جا دیدمش. آشفته بود. روی زمین نشسته بود و کتاب پاره‌ای در دست داشت. قضیه را که جویا شدم، گفت: «بچه‌های این دور و زمونه قدر هیچ چیز رو نمی‌دونند. ببین چه بلایی سر «رنج‌های ورتر جوان» آورده‌اند! این بچه‌های بی‌قدر هیچی حالی‌شان نیست. همه چیز را آماده و مهیا دیدند ارزش‌ها از یادشون رفته. می‌دونی قدیم‌ها این کتاب چه ارزشی داشته؟ بوده زمان‌هایی که کتاب به قدری با ارزش بوده که هر کسی به راحتی نمی‌تونسته کتابی داشته باشه.»

کتاب را زیر بغلش زد و راه افتاد طرف کاناپه‌ای که آن‌طرف‌تر بود؛ موقع راه رفتن لنگ می‌زد.

- آره جوون، اون موقع‌هایی که صنعت شکل پیچیده‌ای نداشت و کتاب‌ها رو با دست تکثیر می‌کردند. یه چیزی حدود صد سال پیش. قبل از این‌که چاپ وارد ایران بشه؛ اما اونم خوب نبود. ارزش کتاب وقتی به مفهوم واقعیش نزدیک شد که چاپ سنگی وارد ایران شد؛ قبل از ورود صنعت چاپ، ارزش کتاب رو قطرهاشون تعیین می‌کردند، نه محتوایی که داشتند؛ اما بعد، میرزاصالح شیرازی ماشین چاپ سنگی رو از روسیه آورد. هر سنگ فقط هفت‌صد نسخه چاپ می‌کرد. سنگ چاپ قابلیت استنساخ بیش‌تر از این رو نداشته. همین نکته کافی بود برای این‌که یه روزی کنار گذاشته بشه. نمودار روند توسعه‌ی صنعت و ماشین در طول زمان همیشه صعودی بوده. حالا شاید نه کاملاً صعودی؛ اما به طور کلی بالا رونده بوده. کم پیدا می‌شن آدم‌هایی که بخوان درباره‌ی چنین موضوعاتی بدونند یا صحبتی ازشون به میون بیارن. چیزی که همیشه جذابه اینه که هیچ چیز از همون اول همون‌طوری نبوده. تاریخ اینو ثابت می‌کنه؛ زمان یا بهبود می‌بخشه یا پیر می‌کنه. گاهی هم هردوتاش.

پیرمرد به سرفه افتاده بود. صحبت مداوم خسته‌اش کرده بود؛ اما هنوز پریشان بود. یک جور پریشانی توأم با نگرانی.

- ممکنه زمانی برسه تمام این نمودارها و روندها بی‌معنی بشن. ممکنه کتاب‌خوان‌های الکترونیکی بخوان با شعار مصرف کم‌تر کاغذ جایگزین کتاب‌ها بشن.

از دایی‌ام گفتم؛ از این‌که چهل سال پیش توی چاپ‌خانه‌ها جریان‌های سیاسی را کنترل می‌کرده و دو هفته پیش گول تخفیف صدهزارتومانی سایتی را خورده و برای خریدن یکی از همین کتاب‌خوان‌های الکترونیکی مصمم شده است.

پیرمرد دیگر چیزی نگفت؛ چیزی نداشت که بگوید. به هر حال همه چیز با سرعت گیج کننده‌ای دارد تغییر می‌کند؛ تغییری تا هیچ.

CAPTCHA Image