شعر باران- تماشا-دیوانه‌اند این اشیاء- تردست- سفر- قطار ذهن

10.22081/hk.2019.70823

شعر باران- تماشا-دیوانه‌اند این اشیاء- تردست- سفر- قطار ذهن


شعر باران

نسیم نوروزی

بوی خاک خیس خورده

بوی برگ خیس پاییز

شعر باران از دل ابر

می‌چکد آرام و یک‌ریز

 

خیس هر کوچه و بام

دفتر خاکی ورق خورد

غصه‌های کاج را باد

با خودش از کوچه‌‌مان برد

 

من، قلم‌مو، بوم و پایه

برگ‌های قرمز و زرد

می‌شود هر لحظه هر جا

تابلو را، زندگی کرد

تماشا

بابک نیک‌طلب

صبح قمری برای تماشا

بال زد در هوای تماشا 

رفت بالای سر شاخه‌ی سرو

بهترین جا برای تماشا

 

شهر پر دود را دید و با رود

رد شد از روستای تماشا

جلگه و دره و دشت را گشت

هر کجا بود جای تماشا

 

راز پرواز خود را به گل گفت

گل شکفت از صدای تماشا

مثل دریا دلش موج می‌زد

در تب لحظه‌های تماشا

 

می‌شد از صفحه‌ی چشم او خواند

خط به خط ماجرای تماشا

وقت شب ماند با کوچ خورشید

در افق ردّ پای تماشا

 

 

دیوانه‌اند این اشیاء

هادی خورشاهیان

دیوانه‌اند این اشیاء

یعنی منظورم سایه‌های اشیاء است

هر لحظه به یک طرف متمایل می‌شوند

یک کاری می‌کنند که از روی‌شان رد شویم

سایه‌ی جغرافیا می‌افتد روی تاریخ

سایه‌ی شیمی روی زیست

سایه‌ی کنکور روی زندگی من

واقعاً دیوانه‌اند این سایه‌ها

که اشیاء را رها نمی‌کنند بروند

من هم بتوانم به زندگی‌ام برسم.

 

تردست

فاطمه احمدزاده

چون سکه‌های قیمتی آرام

از شاخه افتادند

پاییز

مانند یک تردست

آن سکه‌ها را توی جیبش ریخت

بار خودش را بست.

 

سفر

عبدالرضا صمدی

سفر می‌کند رود

سفر می‌کند باد

سفر می‌کند ریشه در خاک

سفر در دل قطره جاری‌ست

سفر

مرز آینده را می‌کند باز

سفر

شوق پرواز

 

قطار ذهن

سعیده موسوی‌زاده

ذهن من قطار بی‌نهایتی است

با مسافران جالب و عجیب

کوپه‌های آن پر از تعجب است

صدهزار تازه‌وارد غریب

 

مقصد قطار ذهن من کجاست

سوت می‌کشد سرم از این سؤال

او به راه خود ادامه می‌دهد

رو به شهرهای تازه‌ی خیال

CAPTCHA Image