پُر خوری

10.22081/hk.2019.70796

پُر خوری


شهر شلوغ

سیدناصر هاشمی

پُر خوری

1- دو نفر پشت میز غذاخوری نشسته‌اند. اولی بسیار چاق است و دومی لاغر. مرد چاق تمام غذاهای روی میز را خورده و فقط ظروف خالی مانده است. مرد لاغر یک لیوان آب به مرد چاق تعارف کرده. حباب بالای سر مرد لاغر: «یه لیوان آب هم بخور.»

حباب بالای سر مرد چاق: «دیگه بسه آخه رژیم دارم.»

2- مردی کنار سفره تمام غذاهای سفره را خورده در حالی‌که یک ران مرغ هم در دستش است و بقیه دارند نگاهش می‌کنند. حباب بالای سر مرد چاق: «چاقی من از پرخوری نیست، ارثیه.»

3- سه پسر چاق پشت میزی در حال خوردن ساندویچ هستند. روی میز هم چند عدد ساندویچ دیده می‌شود. یکی از بچه‌ها از خوردن زیاد حالش بد شده. سرش به صورت کج افتاده روی گردنش. یک ساندویچ هم در دهانش است، ولی نصف ساندوچ بیرون مانده. چشمانش هم یک وری شده. آن یکی در حالی که به این دوستش اشاره می‌کند. حباب بالای سر همان پسر که اشاره می‌کند: «خوش به حالش سیر شد.»

4- یک خانواده در حال خوردن صبحانه هستند. در سفره نان و چای دیده می‌شود. هنوز سفره جمع نشده. دختر چاقی کنار سفره در حال خوردن است. حباب بالای سر دختر چاق: «ناهار ساعت چند می‌خوریم؟»

5- مرد چاقی داخل رستوران همه‌ی غذاها را خورده و میزش پر از بشقاب خالی است. صاحب رستوران و شاگردش با دهان باز او را نگاه می‌کنند. حباب بالای سر مرد چاق: «دیگه چی دارید؟»

حباب بالای سر صاحب رستوران: «فقط شاگردم مانده، میل دارید؟»

6- یک زن و مرد چاق جلوی یک آینه محدب و مقعر ایستاده‌اند. تصویرشان بسیار لاغر دیده می‌شود. حباب بالای سر مرد: «با این آینه‌ها دیگه لازم نیست رژیم بگیریم.»

CAPTCHA Image