صفحهی خدا
آبان معمولی
سیداحمد مدقق
سلام خداجانم!
چرا این همه آبان را معمولی آفریدی؟ معمولی بودن از سر و کلهاش میبارد! نمیگویم معمولی بودن بد است؛ اما یک جورهایی هیچکس به فکرش نیست. نه کسی برای بویِ ماه آبان شعر گفته، نه اول و آخر چیزی است! برای همین همهاش فکر میکنم من خیلی شبیه آبانم! یک آدم معمولی با آرزوهای معمولی!
اما بابا میگوید: «معمولی بودن بد نیست. معمولی ماندن عیب است. لازم هم نیست کارهای غیرمعمولی بکنی! فقط کافی است خودت را بهتر بشناسی تا جهان و خدایت را هم بشناسی!»
خداجانم، داشتم فکر میکردم از تو بخواهم برای آبان کاری کنی! کاری که از این همه معمولی بودنش کم شود. مثلاً طولانیترین ماه سال شود؛ اما همین که آبان مرا به یاد تو انداخت، پس با بقیهی ماهها فرق دارد.
ارسال نظر در مورد این مقاله