سرمقاله
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
سارا بهمنی
- سلام.
- سلام به روی ماهتون.
بهار، ما را با گشادهرویی در آغوش خواهد گرفت. نوروز امسال به جای اینکه با هر خندهای گل از گلمان بشکفد و رنگمان قرمز شود، سبز میشویم. امسال سبز در سبز است. بهار ویژهای داریم. به جشن نوروزمان اعیاد شعبانیه هم اضافه شده است و دیگر چه قیل و قالها که نخواهیم داشت.
سال نو، یعنی بهار، و بهار یعنی طبیعت. سال نو، یعنی یک دشت سرسبز که تا میتوانی بدوی و بخندی. این حرفها را مینویسم و زودتر میخواهم به حرف اصلی برسم. خب! از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد؛ البته خودتان میدانید. کرونا امسال هم با ماست.
درست است کمی از ترسهایمان کم شده است؛ اما کرونا هنوز وجود دارد. نشستم، برای سال نو برنامهریزی کردم. امسال فقط به طبیعت میروم. از شهرمان هم خارج نخواهم شد. به کسی نگوییدها! بالأخره یک گوشهای از شهر در یک روز معمولی، یک دشت سرسبز با چندتا درخت زیبا پیدا خواهم کرد و تلافی روزهای در خانه ماندن را در خواهم آورد.
راستش را بگویم خانوادگی تصمیم گرفتیم به دید و بازدید نرویم؛ اما هنوز نمیدانیم اگر کسی به دیدنمان آمد، مهمانِ پشت در را چهکار کنیم؟! انشاءالله که کسی نمیآید و همه به فکر سلامتی یکدیگر هستیم!
مثل هر سال خانهتکانی را انجام خواهیم داد؛ البته با شور بیشتر. این روزها آنقدر کنار همدیگر بودهایم که علاقهیمان بیشتر و بیشتر شده است. (باور کنید در خانه ماندن و کنار هم بودن خودش نوعی نعمت است؛ اینکه باشی، اینکه کنار هم باشید) خواهرم از من زرنگتر است. او را بالای نردبان میفرستم تا لوستر و سقف را گردگیری کند. خودم کمی نردبان را تکان میدهم تا جیغ بکشد. پدر دعوایمان کند و بعد وقتی میبیند ما میخندیم از خندهی ما بخندد. شما این کارها را نکنید. خطر دارد. من هم شاید ترک عادت کنم.
خانهتکانی از علایق است. هم غر میزنم، هم کار میکنم. دیگران در جواب غر زدنهایم بسیار حاضر جواب هستند. از جوابهایشان رغبتم برای کار بیشتر میشود و هیچکس به اندازهی من نمیتواند آینهها را آنقدر تمیز کند.
عید یعنی همین که خانوادهای دور سفرهی مقدسی بنشینند، یک نفر قرآن بخواند و از بین صفحههای قرآن عیدیهایمان را بدهد. به همدیگر سال نو را تبریک بگوییم. از ته دل و قلبمان بهترینها را آرزو کنیم.
ببخشید! شما هم به اندازهی من شکمو هستید؟ حالا که بحث سمنو شد، بهتر است بیشتر دربارهاش حرف بزنیم. عید برای خودش غذاهای مخصوصی دارد. سبزیپلو را کاری باهاش نداریم. حرف پشت سرش زیاد است؛ اما سمنو از متداولترین خوراکیها در نوروز است. از جوانهی گندم تهیه میشود و در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند، طبخ میشود.
نزدیکهای عید که میشود تبخال بزرگی میزنم و با آن لبِ تبخالزده ترجیح میدهم در خانه بمانم. آنقدر هم از تبخال بیزارم که از بس حرص میخورم تب هم میکنم و باید بگیرم بخوابم. بله! عید برای من اینگونه میگذرد. زیر پتو، نالان، تبلت و کتاب به دست. در ظاهر وضعیتم خیلی چیز داغانی است؛ اما خودم خیلی لذت میبرم. از خیلی رفت و آمدها خط میخورم و از آنجا که معتاد کتاب هستم، کتاب میخوانم. اگر از زاویهی دید من نگاه کنید دورتا دورم خوراکیهای عید است. کتابهای عزیزتر از جانم اطرافم هستند و چه چیزی از این بهتر. ناراحتتان نمیکنم. در این پارگرافهای آخر نباید ناراحت بود؛ اما همه میدانیم زخمهای ملی و شخصی امسال کم نبود. عزیزان زیادی از بین ما رفتند. اما سفرهی هفتسین ما نباید از گرمیاش کم شود. قاب عکسی خواهیم گذاشت، دسته گلی و باز آن صدای پر از انرژی مثبت پخش میشود: «یا مقلبالقلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا...»
ارسال نظر در مورد این مقاله