چند لطیفه متناسب با آب و هوای مناطق سردسیری

10.22081/hk.2021.70249

چند لطیفه متناسب با آب و هوای مناطق سردسیری

کلیدواژه‌ها


چند لطیفه متناسب با آب و هوای مناطق سردسیری

* عابربانک

از عابربانک؛ موجودی گرفتم. نوشت 23ریال.

بعد نوشت: «در خواست دیگری ندارید؟»

گفتم: «قربونت! فقط بین خودمون بمونه!»

* سفر

ده سال پیش، داداشم سه روزه رفت ترکیه و برگشت. هنوز وقتی زیاد می‌خوابه می‌گه: «به خاطر سفر خارجی تایم خوابم تنظیم نیست.»

* حبه‌ی قند

بچه‌ای برای دوستش تعریف کرد: «امروز یه مورچه توی آشپزخونه دیدم. بعد رفتم دورش چندتا حبه‌ی قند گذاشتم.»

- خب.

- یه ذرّه که خورد، رفت تا دوستاشو خبر کنه!

- خب، بعد!

- بعد من سریع قندارو برداشتم!

- چرا!

- چون می‌خواستم دوستاش فکر کنن دروغگوئه!

* موبایل

روباهه داشت با موبایل شماره می‌گرفت زاغ گفت: «این‌جا آنتن نمی‌ده. بده از بالای درخت برات بگیرم!» روباه، موبایل رو انداخت بالا زاغ گفت: «این به جای اون پنیری که دوم دبستان اَزَم دزدیدی!»

* سنگ

پدربزرگم یه ضرب‌المثل من درآوردی داشت که می‌گفت: «بعضی دوست دارن سنگ صبور باشن، اما بیش‌تر شبیه سنگ کلیه‌اَن!»

* همکاری

یه بار، یه گروه اومده بودن توی محله‌مون فیلم بسازن، کارگردان بهم گفت: «می‌خوای توی فیلم باهامون همکاری کنی؟»

گفتم: «آره!»

گفت: «پس برو کنار، بذار به کارمون برسیم!»

* مهمان

مهمون اومده بود خونه‌مون، بابابزرگم جعبه‌ی گز را برداشت و تعارف کرد. یکی از مهمان‌ها گفت: «خیلی ممنون یکی خوردم.»

بابابزرگم گفت: «دوتا خوردی، ولی باز هم بردار!»

* سه‌شنبه

یه ضرب‌المثل هم بابام داره که خودش ساخته و فقط در مورد من به کار می‌بره. می‌گه: «توی زندگی‌ات مثل «سه‌شنبه» باش. همین‌قدر متعادل، بی‌حاشیه، بی‌سروصدا!»

CAPTCHA Image