یادداشتهای یک کتابدارِ کتاب قورت داده
محمدحسین بهرامی کشکولی
* نگاه کردن به چشم بعضیها نوعی کتاب خواندن است.
* کتابخوانترین عضو کتابخانهی ما، زیر بارش کلمههای بیچتر قدم میزد.
* در یکی از دنیاهای پایین دستی، اول کتابت را میزنند توی سرت، بعد ازت میپرسند چی میخواندی.
* آنقدر متواضع بود که اسمش در پاورقی کتابها میآمد.
* گاهی وقتها آدمها، کتابها را مینویسند. گاهی وقتها کتابها، آدمها را مینویسند.
* در وصف حال خودم نوشتهام «ورق ورق شدگی در راه ترویج مطالعه.»
* کتابخوانی به شرط نمره: غلط. کتابخوانی به شرط جایزه: غلط. کتابخوانی به شرط چاقو: غلط. کتابخوانی به شرط دانایی: درست.
* وقت من آنقدر زیاد نیست که به همه چیز فکر کنم، ترجیح میدهم نویسندگان فکر کنند و من عمل کنم.
* جلد کتابم پاره شد، علم چِکّه میکرد.
ارسال نظر در مورد این مقاله