فکر میکنم
اسماعیل اللهدادی
فکر میکنم به آن سری که روی نیزه بود
فکر میکنم همین که روی نیزه
سر
بلند شد
سربلند شد
خدا پشت و پناه او
اکرمسادات هاشمیپور
عمویم مشک را برده
که آب از رود بردارد
تمام رود را شاید
میان مشک بگذارد
نه عمه سر درآورده
نه بابا از نگاه او
به سمت علقمه رفته
خدا پشت و پناه او
شبیه مشک خود حالا
کنار رود جامانده
دعا و گریههای ما
عمو را برنگردانده
ارسال نظر در مورد این مقاله