زیباترین ازدواج

10.22081/hk.2019.67929

زیباترین ازدواج


زیباترین ازدواج

معصومه‌سادات میرغنی

بهترین همسر

چند نفر از اصحاب پیامبر(ص) به خواستگاری حضرت فاطمه رفته بودند؛ اما پیامبر قبول نکرد و فرمود: «منتظر فرمان خدا هستم.» حضرت علی(ع) هم دو روز به خانه‌ی پیامبر رفت و می‌خواست از حضرت فاطمه خواستگاری کند، اما خجالت کشید حرفی بزند. روز سوم باز هم پیش پیامبر رفت، اما باز هم خجالت کشید و سرش را زیر انداخت. رسول خدا به چهره‌ی او نگاه کرد و پرسید: «چیزی می‌خواهی بگویی؟» حضرت علی(ع) جواب داد: «بله یا رسول‌الله!» اما دوباره سکوت کرد. پیامبر که می‌دانست او برای چه آمده، گفت: «شاید برای خواستگاری آمده‌ای؟» حضرت علی(ع) سرش را پایین انداخت و گفت: «پدر و مادرم فدای شما! وقتی خردسال بودم، مرا از عموی‌تان ابوطالب و فاطمه بنت‌اسد گرفتید. با غذای خود و با اخلاق خوب‌تان، بزرگم کردید. ای رسول خدا! حالا که بزرگ شده‌ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در کنارش با آرامش زندگی کنم. آمده‌ام تا دخترتان فاطمه را از شما خواستگاری کنم.» چهره‌ی پیامبر، چون گل شکفت، ولی جواب را بر عهده‌ی دخترش گذاشت. پیامبر ماجرای خواستگاری علی را به دخترش گفت. فاطمه که خجالت می‌کشید، سرش را زیر انداخت و حرفی نزد. پیامبر گفت: «اللّه اکبر! فاطمه راضی است. سکوت نشانه‌ی این است که راضی است.»

***

مهریه و جهیزیه‌ی‌ ساده

پیامبر از حضرت علی پرسید: «آیا برای مجلس عروسی پس‌اندازی داری؟» علی(ع) پاسخ داد: «شما از وضعیت من خبر دارید. تمام دارایی من شمشیر، زره و شترم است.» پیامبر فرمود: «شمشیرت را برای جهاد در راه خدا نیاز داری؛ شتر هم برای انجام کار‌های روزمره و خرج زندگی‌ات می‌خواهی؛ ولی این زره را بفروش و پولش را برایم بیاور.»    علی(ع) زره را پانصد درهم فروخت و پولش را به عنوان مهریه‌ی همسرش به پیامبر داد. پیامبر مقداری از پول را به سلمان فارسی و بلال داد تا لوازم یک زندگی ساده را برای دخترش تهیه کنند. مقداری دیگر را نیز به امّ‌سلمه داد تا عطر و وسایلی مثل گردنبند، انگشتر و... برای فاطمه بخرد. جهیزیه‌‌ی ساده‌ای تهیه شد که حدود نوزده قلم جنس بود. اسباب و وسایلی که فقط در حد نیاز بود. پیامبر با دیدن جهاز دخترش، سر به آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! زندگی را بر کسانی که بیش‌تر وسایل‌شان گِلی و سفالین است، مبارک گردان!»

***

سفارش‌های پدر

خطبه‌ی عقدشان را پیامبر در حضور مهاجرین و انصار، در مسجد خواند. بعد برای عروس و داماد دعا کرد: «خداوند برای شما مبارک گرداند و جمع خانوادگی‌تان همیشگی باشد.» روز جمعه، روز جشن بود. غذایی آماده کردند که گوشت و نان آن را حضرت محمد(ص) داد و روغن و خرما را حضرت علی(ع). پیامبر کار اصلی پختن غذا را انجام داد. عباس و حمزه، عموهای پیامبر، حضرت علی و عقیل، برادر داماد از مهمانان پذیرایی کردند. در پایان مراسم، پیامبر وارد حجله‌ی عروس شد. دست دخترش را در دست دامادش گذاشت و دعا کرد: «خداوندا! این دو تن، پیش من از همه محبوب‎ترند. پروردگارا! تو نیز ایشان را دوست بدار و نسل‌شان را با برکت و فرخنده فرما و از ایشان محافظت کن. من این دو و فرزندان‌شان را از شرّ شیطان، در پناه تو قرار می‌دهم.» رسول خدا سه روز بعد از عروسی به دیدن‌شان رفت. از دخترش پرسید: «از شوهرت راضی هستی؟» فاطمه فرمود: «پدرجان! شوهرم مرد خیلی خوبی است، ولی عده‌ای از زنان قریش پیش من آمدند و گفتند: رسول خدا تو را به ازدواج مردی فقیر درآورده است.» حضرت محمد فرمود: «به خدا قسم، من خیر تو را می‌خواهم. شوهرت اولین مردی بود که مسلمان شد. او از همه عالم‌تر و صبورتر است. دخترم! او شوهر خیلی خوبی است. در همه‌ی کارها حرف او را گوش بده.» بعد رو کرد به دامادش و گفت: «با همسرت مهربان باش و به حرف‌های او گوش بده.»

***

هم‌دل‌ترین زوج جوان

مقام معظم رهبری: «در طول ده‌سالی که پیامبر در مدینه بود، حدود نه‌سال، جنگ‌های کوچک و بزرگی ذکر کرده‌اند (حدود شصت جنگ اتفاق افتاده) در اغلب آن‌ها امیرالمؤمنین(ع) هم بوده است. حالا شما ببینید، او (حضرت زهرا(س)) خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است؛ و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ می‌ماند... از لحاظ زندگی هم وضع رو به راهی ندارند... در حالی که دخترِ رهبر است، دختر پیامبر است، یک نوع احساس مسئولیت هم می‌کند. ببینید انسان چه روحیه‌ی قوی‌ای باید داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند، دل او را از وسوسه‌ی اهل و عیال و گرفتاری‌های زندگی خالی کند، به او گرمی بدهد، بچه‌ها را به آن خوبی تربیت کند... فاطمه زهرا(س) این‌گونه خانه‌داری، شوهرداری و کدبانویی کردند و این‌طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند.»

CAPTCHA Image