غرور

10.22081/hk.2019.67638

غرور


داستانک

 

مترجم: فریده فرهادی

گورلال (Gorelal) یک مجسمه‌ساز معروف بود. مجسمه‌های او بسیار واقعی به نظر می‌رسیدند. یک شب او خواب دید که پانزده روز دیگر، فرشته‌ی مرگ به سراغ او خواهد آمد. او نُه مجسمه از خود آماده کرد و هنگامی که در روز پانزدهم صدای آمدن فرشته‌ی مرگ را شنید، بین آن مجسمه‌ها ایستاد. فرشته نمی‌توانست او را تشخیص دهد و از این‌که به جای یک گورلال، ده نفر گورلال می‌دید، شگفت‌زده شده بود. گورلال هوشیار بود و بی‌حرکت در بین مجسمه‌ها ایستاده بود. فرشته‌ی مرگ در ابتدا بهت‌زده شد؛ اما لحظه‌ای فکر کرد. سپس گفت: «گورلال، این مجسمه‌ها عالی هستند؛ اما یک عیب دارند.» گورلال که نمی‌توانست نقصی در کارش ببیند، بیرون آمد و پرسید: «عیب در کجاست؟» فرشته‌ی مرگ جان او گرفت و گفت: «این‌جا.»

CAPTCHA Image