راز
اکرمسادات هاشمیپور
در مسجد کوفه
یک راز مبهم بود
انگار در دنیا
یک آسمان غم بود
رازی پر از اندوه
راز دلی بیتاب
رازی که میدانند
سجاده و محراب
آن راز را یک مرد
در چاه پنهان کرد
رازی که شهری را
محتاج باران کرد
*****
دریای مهربانی
محبوبه صمصامشریعت
دل از ریگهای بیابان گذشت
به دریایی از مهربانی رسید
سبکبال مانند یک یاکریم
به امید دیدار تو پر کشید
کنار حضور پر از نور تو
سفال غم و خستگیها شکست
به بابالجوادت گره میزنم
دلی را که از شوق و مهرت پر است
******
جادهی سمت تو
حامد محقق
1
فکر کن
در تمام طول راه
چشم چند ایستگاه
پشت این قطار
مانده است؟
مقصدش مگر کجاست؟
مشهدالرضاست
2
روبهرویش ایستادهام
چشمهای من
رو به گنبدش طلوع میکند
فکر میکنم که آفتاب هم
روز را
با اجازهاش شروع میکند
3
رودخانه جاری است
باد جاری است
موی لخت بید
جاری است
جاده سمت تو
جاری است
با تو، در هوای تو
لحظههای من بهاری است
ارسال نظر در مورد این مقاله