تعزیه

10.22081/hk.2019.67580

تعزیه


مریم گودرزی- بروجرد

- چرا الآن می‌گی این همه تمرین کردم؟

- چه‌کار کنم؟ مرغش یه پا داره.

- آخه من جواب مامان و بابام رو چی بدم؟ کلی شوق دارن برای فردا.

- چی بگم؟ دست من نیست، خب اونم حق داره.

- پس دست کیه؟ تو همه کاره‌ای.

- من کاری ازم برنمیاد. خودت جواب مامان و باباتو بده.

- ببینم اصلاً این پسره چرا باید بیاد جای من؟

- گفتم که اسمش متینه. این نقش از اول مال اون بوده. یه مدت نبود، دادیمش به تو. حالا هم اومده و نقشش رو می‌خواد...

 

علی دیگر چیزی نگفت بدون خداحافظی از رضا جدا شد و به سمت خانه رفت.

در را که باز کرد مادرش سرش را از توی آشپزخانه برگرداند طرفش: «اومدی؟ تمرین چی شد؟ فردا خراب نکنی؟»

علی بدون این‌که چیزی بگوید رفت توی اتاقش.

روی تخت رها شد و به سقف اتاق خیره شد. چشمش آماده‌ی گریستن بود.

در باز شد و مادر آمد توی اتاق علی و روی تخت نشست.

- چی شده مادر چرا گرفته‌ای؟

- چیزی نیست.

- چرا هست بگو چی شده؟

- راستش فردا توی تعزیه نیستم.

مادر دست‌های علی را گرفت و گفت: «چرا آخه؟»

- کسی که نقش مال اون بوده خودش اومده.

- خب حتماً خیره ان‌شاءالله. سال بعد تعزیه اجرا می‌کنی. الآن هم خودت رو ناراحت نکن چیزی نشده که.

***

فردا صبح علی خودش را به محل اجرا رساند. مادرش گفته بود حتماً برود تا بچه‌های گروه فکر نکنند قهر کرده است.

قبل از اجرا رفت توی جمعیت و ایستاد، نمی‌خواست کسی او را ببیند. چند دقیقه نگذشته بود که دستی روی شانه‌اش خورد.

آقای صالحی به همراه یک پسر هم‌سن خودش بود. پسر دستش را دراز کرد و گفت: «سلام من متینم. قراره نقش علی‌اکبر رو اجرا کنم که تو تمرین کرده بودی.» علی دستش را دراز کرد و با متین دست داد.

آقای صالحی گفت: «متین و همه‌ی بچه‌ها به این نتیجه رسیدند که خودت باید اجرا کنی. الآنم اومدیم دنبالت.»

علی ماتش برد، نتوانست حرف بزند.

متین گفت: «زود باش باید لباس بپوشی الآن تعزیه اجرا می‌شه.»

 

یادداشت:

دوست خوبم، سلام!

داستانت رنگ و بوی محرم داشت. شیوه‌ی روایت داستان را دیالوگ انتخاب کردی این نکته‌ی مثبت نوشته‌ی توست.

نوشتن از سوژه‌های مذهبی خوب است؛ چون همه‌ی ما با این موضوع‌ها سروکار داریم.

اما یک سؤال پیش می‌آید؛ چرا قهرمان داستانت را پسر انتخاب کردی؟ چرا یک دختر در نقش قهرمان داستان وارد نکردی؟

شاید جواب خواهی داد که تعزیه یک کار مردانه است؛ برای یک کار مردانه شخصیت پسر بهتر است. این حرف درست است؛ اما در این‌جا مسأله زاویه‌ی دید در داستان مطرح می‌شود. می‌توانستی همین داستان را از زاویه‌ی دید دیگری بنویسی. زاویه‌ی دید یعنی نوع نگاه به سوژه. می‌توان یک سوژه را از زاویه‌های متعدد نوشت.

چون تو دختری و در این سن نوشتن از نگاه یک پسر برایت سخت است؛ اما اگر راوی تو دختر بود، جزئیات ذهنی او را هم می‎توانستی به خوبی به ما نشان بدهی.

توجه داشته باش که عدم آگاهی از موضوع، داستان را ضعیف می‌کند. پیداست اطلاعات کافی از تعزیه‌خوانی نداری. این یکی از ضعف‌های کار است. نویسنده‌ای موفق است که در مورد سوژه‌اش اطلاعات کافی داشته باشد.

باز هم نوشته‌هایت را برای آسمانه بفرست.

 

 

CAPTCHA Image