دیالوگ‌های ماندگار

10.22081/hk.2019.67576

دیالوگ‌های ماندگار


احمد اکبرپور

1

- هانی، سوئیچ ماشین کجاست؟

- توی یخچال عزیزم.

- توی یخچال و فریزر نبود.

- توی قوری یا مایکروفر، اگه نبود یکی از اون قابلمه‌ها.

- همه‌جا رو گشتم.

- آهان! نکنه گذاشتم توی جاکلیدی؟

2

خواستگار: «عروس‌خانم دیگه سؤالی نمونده؟»

عروس: «خب فقط حالا راستش رو بگو، اگه بین من و پیتزا یا پلومیگو ناچار بشوی یکی را انتخاب کنی چه کار می‌کنی؟»

خواستگار: «خواهش می‌کنم همین اول کار مرا در موقعیت‌های دشوار قرار نده.»

عروس: «یعنی پیتزا را بیش‌تر از من دوست داری؟»

خواستگار: «نه، به هیچ وجه. دقیقاً به یک اندازه؟»

عروس: «مبارکه!»

خواستگار: «مبارکه!»

3

- می‌خوام یه راز خیلی خفنم رو بهت بگم.

- نگو. هیچی برام نگو.

- نمی‌تونم نگم.

- جان خودت نگو. من زیرزبونی ندارم. همه ‌جا می‌گمااا! خودت که منو می‌شناسی.

- پس فکر کردی چرا می‌خوام به تو بگم!

CAPTCHA Image