مثل کک

10.22081/hk.2019.67037

مثل کک


شعر طنز

مصطفی مشایخی

روزگاری، هوای دل‌ها سرد

همه‌جا در غباری از غم بود

زندگی در میان آتشِ ظلم

بدتر از بدترین جهنم بود

 

مملکت، شاه نابکاری داشت

بس که بد بود مرده شو برده

همه از دست او پریشان دل

همه از دست او دل‌آزرده

 

مثل این گربه‌های وابسته

پیش ارباب، دُم تکان می‌داد

بس که ترسو و بی‌لیاقت بود

اختیارش به دست او افتاد

 

 

 

کارهایش به نفع بیگانه

پیش ما شیر و پیش آن‌ها موش

تحت فرمان سروران خودش

بدتر از هر غلام حلقه بگوش

 

دور و اطراف او پر از خون‌خوار

مثل کک‌های زیرشلواری

همگی حرفه‌ای و وارد در

فوت و فن‌های مردم‌آزاری

 

هر چه سرمایه بود پر دادند

ثروتی عمده را تلف کردند

مردم از دست ظلم و استبداد

خسته بودند و جوش آوردند

 

همه‌ با هم در اقتدا به امام

ضد ناحق به راه افتادند

دسته‌جمعی برای محو ستم

قرص و محکم شعار سر دادند

 

ظلم‌چی‌ها تلاش می‌کردند

مانعی در مسیر بگذارند

بلکه مردم دوباره برگردند

دست از انقلاب بردارند

 

شاه وقتی که در هچل افتاد

مثل موشی یواشکی در رفت

میهن از شوق رفتنش لبریز

شاد و خرّم که آن ستمگر رفت

 

مژده آمد امام در راه است

شب پس از این خبر گریزان شد

طلعتِ فجر، فاتحانه دمید

صبحِ حق باوران نمایان شد

 

بهمن آمد شکوه‌مند و بزرگ

با صلابت به ظلم پایان داد

غنچه‌ی عشق، شادمانه شکفت

شور در باغ زندگی افتاد

 

CAPTCHA Image