مادرِ پدرش

10.22081/hk.2019.67032

مادرِ پدرش


سرمقاله

(به مناسبت وفات حضرت فاطمه(س))

هست و نیست

خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از «مریم» سخن می‌گفت، گفت: «1700 سال است که همه‌‌ی سخنوران عالم درباره‌ی مریم داد سخن داده‌اند. 1700سال است که همه‌ی فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند. 1700سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌‌ی ذوق و قدرت خلاقانه‌ی‌شان را به کار گرفته‌اند. 1700سال است که همه‌ی‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم، هنرمندی‌هایی اعجاز‌گر کرده‌اند؛ اما مجموعه‌ی‌ گفته‌ها، اندیشه‌ها، کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌‌ی این کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را باز گویند که: «مریم، مادر عیسی است». و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم: خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه‌ی بزرگ است. دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد(ص) است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است.

فاطمه، فاطمه است- دکتر علی شریعتی

وفات دردناک

در واقع گذشته از قرآن که کلام خدا بود، پیغمبر یک یادگار بزرگ دیگر در بین پیروان خویش باقى گذاشت: خاندان خویش. البته در هنگام وفات، یگانه فرزندى‏که از او ماند دخترش بود: فاطمه. که در خانه‌ی پسر عمش على(ع) بود و از او فرزندان ‏داشت... پدرش او را «اُمَّ ابیها» مى‏خواند، از محبتى که به او داشت. فاطمه(س) هم پدر را به حد پرستش دوست مى‏داشت و در همه کارى خشنودى او را مى‏جست. زنى بود صبور و پرکار. در نگه‌داشت ‏خانه ‏و پرورش فرزند حوصله‏‌ای تمام داشت. فقر و بى‌برگى را که در سال‌هاى نخستین در خانه‌ی شوهر داشت با صبر و شکیبایى هموار مى‏کرد. با گرفتاری‌هایى که در خانه داشت ‏از پارسایى، بیش‌تر اوقاتش در نماز و روزه مى‏گذشت. هم‌چنین در زیارت قبور و در دستگیرى محتاجان. لاغر و نازک‌اندام بود. راه رفتنش به پیغمبر مى‏مانست و سخن گفتنش نیز. لیکن بر خلاف پندار عیب‌جویان نه بیمارگونه بود و نه دائم در حال ‏گریه. اگر روایت‌هایى هست که از ناتوانى و نالانى او حاکى است در واقع حال او را در هنگام رنجورىِ پایان عمر نشان مى‏دهد. دو بار سفر کردنش به مکه، چند بار فرزند زادنش به علاوه‌ی سختی‌هایى که در کارهاى خانه تحمل مى‏کرد نشان مى‏دهد که ‏بنیه‏اى سالم داشت. در کودکى به پدرش علاقه‏اى شدید مى‏ورزید. در مکه از مرگ‏ مادرش رنج بسیار برد و از جفایى که مشرکان در حق پدرش مى‏کردند چندین بار در تاب شد. در مدینه بعد از واقعه‌ی احد به پرستارى و تیمار پدر مى‏پرداخت. به سر قبر شهیدان مسلمان مى‏رفت و براى آن‌ها دعا مى‏کرد. در رنجورى پدر رنج بسیار برد و مکرر از بی‌تابى گریست. یک بار گویند پیغمبر در این حال در گوش او چیزى‏گفت و فاطمه(س) به تلخى گریه کرد. بعد چیزى دیگر گفت و وى لبخند زد. گفته‏اند اول بار پیغمبر وى را از مرگ خویش خبر داد و او از نومیدى گریست. بعد وى را مژده‏اى داده بود به دیدار، و او از شادى تبسم کرده بود؛ اما وفات پدر براى ‏فاطمه(س) خیلى بیش از آن‌چه انتظار مى‏رفت دردناک شد.

بامداد اسلام- عبدالحسین زرین‌کوب

CAPTCHA Image