کوه پابرجا- کوه نام اوست- خواهر نور

10.22081/hk.2018.66785

کوه پابرجا- کوه نام اوست- خواهر نور


کوه پابرجا

اکرم‌سادات هاشمی‌پور

یک غنچه‌ی تازه

آن شب شکوفا شد

از عطر او سرشار

دامان زهرا شد

 

در چشم پیغمبر

باران نم‌نم بود

در گریه‌اش انگار

یک راز مبهم بود

 

می‌گفت: «چیزی هست

در چشم این دختر

انگار می‌بینم

یک باغ گل پرپر

 

 

 

یک خواهر غمگین

یک عمه‌ی تنها

یک زن شبیه کوه

یک کوه پابرجا»

 

در دست او اما

لبخند زد دختر

از خنده‌اش گل کرد

لبخند پیغمبر

*****

 

کوه نام اوست

سیدحدیثه هاشمی

هیچ‌کس شبیه او

برای این جهان

شعر ایستادگی نخوانده است

پای قول خواهرانه‌اش نمانده است

حرف‌های روشنش

به غنچه‌ها

درس آفتاب می‌دهد

مثل چشمه‌ای

به لاله‌های تشنه آب می‌دهد

کوه نام اوست

او که محکم و صبور

در دل شب است

او که زینب است

*****

 

خواهر نور

مرضیه تاجری

تو از باران برایم شعر خواندی

تو را من دوست دارم خواهر نور

اگر چه خانه‌ات آن سوی دنیاست

سلامت می‌دهم آهسته از دور

 

میان کربلا چون کوه ماندی

دلت دریا، دلت آیینه‌باران

درون سینه‌ام نام تو حک شد

بهاری شد به یادت حال گلدان

 

نگاهت مهربان است و صمیمی

کلامت دلنشین و ناب و زیبا

تو آن بانوی گل‌هایی که راهت

همیشه می‌رسد تا کهکشان‌ها

CAPTCHA Image