گفتوگو با سیدهعذرا موسوی، برگزیدهی جشنوارهی پروین اعتصامی
گفتوگو کننده: سارا بهمنی
سیده عذرا موسوی چند سالی میشود که دارد حسابی خوش میدرخشد و داستانهایش توجه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرده است. خانم موسوی مقطع کارشناسی را در رشتهی مهندسی کشاورزی گذرانده، ولی در این رشته فعالیتی ندارد. به سمت مهندسیِ نوشتن روی آورده و کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ادبیات کودک و نوجوان گرفته است در این گفتوگو سعی شده با توجه ویژه به رمان «شاخدماغیها» که رمانی خواندنی است، بیشتر با روحیات و زندگیِ شخصی خانم نویسنده آشنا شویم.
* چی شد که سیدهعذرا موسوی نوشت؟
راستش علاقه به نوشتن در خانوادهی ما موروثی است. مادرم همیشه متنهای ادبی و شاعرانهی زیبایی مینوشت و من هیجان و برق نگاهش را هنگام نوشتن هنوز به یاد دارم. من و خواهر بزرگترم همیشه به خاطر نوشتههایمان تحسین و تشویق میشدیم و الآن، خواهر دیگرمان هم دستی بر آتش دارد. سال اول دبیرستان بودم که با خواهرم در یک دورهی داستاننویسی ثبتنام و از همان زمان، نوشتن را به صورت حرفهای آغاز کردیم.
* بیشتر به نوشتن در حوزهی کودک و نوجوان گرایش دارید یا بزرگسال؟
فکر میکنم پیش از علاقه، این سوژه است که مشخص میکند داستان باید برای نوجوانان نوشته شود و یا بزرگسالان. من نوشتن و قصه گفتن را دوست دارم و برای همین هیچوقت خودم را محدود نمیکنم که این سوژه را بگذار کنار، برو سراغ یک داستان نوجوانانه یا داستانی بنویس که بزرگسالان بپسندند. وقتی داستانی ذهنم را درگیر میکند، تا آن را ننویسم آرام نمیشوم. پس آن را مینویسم برای هرکس که دوستش داشته باشد.
* چند فرزند دارید؟ آیا آنان هم مینویسند؟ داستانهای شما را میخوانند؟
دو دختر دارم که اولی، کلاس هشتم را به پایان رسانده و دومی، کلاس اول را، و هر دو به کتاب و داستان علاقهی زیادی دارند، ولی از آنجا که برای نوجوانها و بزرگسالان مینویسم، قطعاً مخاطب خیلی از داستانها و یادداشتهایم، دختر بزرگترم، «فاطمه» است. گفتم که علاقه به نوشتن در خانوادهی ما موروثی است و به نظر میرسد که این ژن به فاطمه هم منتقل شده. فاطمه یک کانال معرفی کتاب به نام «زندهباد کتاب» دارد که در آن کتابهایی را که خوانده، معرفی میکند. در سال 95 در جشنوارهی «مروّجان کتابخوانی» برگزیدهی دوم بخش «مروّجان الکترونیکی و فضای مجازی» شد و مطالبش در برخی از مجلات منتشر میشود و اکنون هم مشغول نوشتن یک داستان بلند است.
* داستان شاخدماغیها را در مدرسهی رمان نوشتهاید. دربارهی این مدرسه به ما اطلاعاتی میدهید؟
در سال 93، مؤسسهی «شهرستان ادب» نخستین دورهی خود را در قالب مدرسهی رمان برگزار کرد و در فراخوانی، از نویسندگان خواست تا طرحهای خود را ارسال کنند. طرحها، داوری و تعدادی از آنها که امتیاز لازم را کسب کرده بودند، گزینش شدند. هدف این بود نویسندگانی که توانایی لازم را دارند، در حضور اساتید کارآزموده، رمانهای قابل تأملی ارائه کنند. رمان شاخدماغیها در نخستین دورهی این مدرسه نوشته شد.
* چه داستانهای دیگری در حوزهی کودک و نوجوان دارید؟
من سالهاست که در نشریات مختلف مشغول نوشتن برای نوجوانها هستم، ولی اگر منظورتان کتاب است، باید بگویم که اولین کتابم برای نوجوانها «گربهی معبد کنکور» نام دارد. این کتاب، مجموعهی چهل یادداشت داستانی با موضوعات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی است که در مدت سه سال در نشریهی «انتظار نوجوان» منتشر شد.
کتاب دیگرم، رمان«دلقک و نارنج تلخ»است کهدر سال 95 نامزد جایزهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش کودک و نوجوان شد و در کتابنامهی رشد وزارت آموزش و پرورش به عنوان کتاب مناسب برای نوجوانها معرفی شده است.
* آیا طرح داستان شاخدماغیها را قبل از نوشتن میدانستید یا در مسیر نوشتن شکل گرفت؟
طرح کلی رمان را نوشته بودم و میدانستم که قرار است چهکار کنم، ولی بسیاری از داستانهای فرعی در زمان نوشتن و بازنویسی شکل گرفتند.
* به نظرم یکی از قوتهای داستان شاخدماغیها چند صدایی بودن آن است، اینکه، هم ماجرا را از دید سهیل میخوانیم و هم دخترخالهاش، نیلوفر. چرا این شیوهی روایت را انتخاب کردید؟
خب راستش یکی از محدودیتهای زاویهی دید «منِ راوی» در عین اینکه میتواند صمیمیت ایجاد کند و باورپذیرتر باشد، این است که نویسنده تنها میتواند از منظر شخصیتی که انتخاب کرده، به روایت داستان بپردازد و نمیتواند ذهنخوانی کند یا اطلاعاتی را بدهد که راوی از آنها بیخبر است. بنابراین انتخاب دو راوی این امکان را فراهم میکرد تا داستان از منظر هر دو شخصیت، نیلوفر و سهیل روایت شود و مخاطب واکنش هر کدام از این دو شخصیت را در برابر یک اتفاق ببیند و اطلاعات بیشتری از ابعاد ماجرا و شخصیتها به دست بیاورد. ضمن اینکه به نظرم این شیوه از روایت، جذاب آمد. فکر میکنم به این ترتیب هم مخاطبان دختر و هم مخاطبان پسر میتوانند با داستان ارتباط برقرار کنند.
* خودتان به عنوان نویسندهی این رمان، بیشتر با نیلوفر همذاتپنداری داشتید یا سهیل؟
هر دو. نیلوفر و سهیل هر کدام جنبهای از شخصیت خود من هستند. به نظر خودم واکنشها، دغدغهها و افکار نیلوفر و سهیل، هر دو طبیعی است و هر نوجوانی ممکن است در آن شرایط، چنین واکنشهایی از خود نشان دهد؛ بنابراین هنگام مطالعه نیز میتواند با هر یک از آنها همذاتپنداری کند.
* نیلوفر و سهیل چهطور خلق شدند؟
در ابتدا فقط شخصیت سهیل ساخته شده بود. قصد داشتم تقابل یک نوجوان را با یک کودک معلول نشان دهم، ولی زمانی که با اساتید و دوستانم مشورت کردم، به این نتیجه رسیدم که حضور نیلوفر در داستان مؤثرتر است. این بود که شخصیت نیلوفر شکل گرفت.
* در کل سوژههای داستانیتان را چهطور پیدا میکنید؟
سوژهها همهجا هستند. آنها مثل ذرات معلق در هوا ما را احاطه کردهاند. در محیط اطرافمان، در لابهلای روزنامهها، خاطرات دوستان، در تاریخ، جغرافیا، زیست، ریاضی و فیزیک؛ حتی در یخچال و توی جاکفشی هم حضور دارند. فقط کسی باید آنها را پیدا کند. ما هر روز خیلیهایشان را میبینیم، ولی بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم؛ اما کسانی که ذهن خلاقی دارند، آنها را میبینند و دربارهیشان مینویسند.
* در کودکی، خودتان هم در وضعیتی مثل وضعیت سهیل یا نیلوفر گیر افتادهاید؟
ارتباط با اطرافیان- چه بخواهیم و چه نخواهیم- محدودیتهایی برای آدم ایجاد میکند. شما مجبورید در خانه بمانید و به دیدن دوستتان نروید؛ چون خواهرتان توی خانه تنهاست. یا مجبورید از پای تلویزیون، کتاب مورد علاقهیتان یا رایانه بلند شوید و شال و کلاه کنید؛ چون کس دیگری نیست برادر کوچکترتان را به باشگاه برساند. سهیل هم مجبور است به دلایلی، دخترخالهاش نیلوفر را برای چند ماه در خانهیشان تحمل کند و حتی اتاقش را در اختیارش قرار بدهد. نیلوفر هم باید یکجوری با سهیل و برادرانش کنار بیاید. من هرگز در شرایط سهیل یا نیلوفر نبودهام، ولی شکلهای دیگری از این محدودیتها را تجربه کردهام. داستان شاخدماغیها قصد دارد به مخاطبان بگوید که باید شرایط را هم درک کنیم و سعی کنیم با هم کنار بیاییم؛ چون به نفع خودمان و دیگران است.
* در زندگیتان بدجنسیهایی مثل بدجنسیهای سهیل داشتهاید؟
فکر میکنم خیلی از آدمها توی زندگیشان در موقعیتی قرار گرفتهاند که بدجنسی یا بهتر بگویم، با خودشان یا دیگران لج کردهاند. نخواستهاند شرایط دیگران را درک کنند، یا درک کردهاند و نخواستهاند کوتاه بیایند. نخواستهاند راز نگهدار باشند یا جلوی زبان تلخشان را بگیرند. اگر بگویم من توی زندگیام از این موقعیتها نداشتهام، دروغ گفتهام، ولی خب، هیچوقت در شرایط سهیل نبودهام.
* جالبترین نظری که از نوجوانان دربارهی داستانهایتان شنیدهاید، چه نظری بوده است؟
اینکه برخی از داستانهایم را با آثار برخی از نویسندگان بزرگ مقایسه کردهاند و مثلاً گفتهاند من این داستان را از نوشتههای فلانی بیشتر پسندیدم. این نشان میدهد که مخاطب توانسته با آن اثر ارتباط برقرار کند.
* دربارهی جایزهی پروین برایمان بگویید.
جایزهی پروین اعتصامی، جایزهای است که با هدف بزرگداشت مقام پروین اعتصامی، هر دو سال یکبار به ارزیابی آثار منتشر شدهی نویسندگان زن در زمینهی ادبیات در دو سال گذشته میپردازد و بهترین آثار را در زمینهی ادبیات داستانی بزرگسال، ادبیات پژوهشی، ادبیات نمایشی، شعر بزرگسال و شعر و داستان کودک و نوجوان معرفی میکند.
* فکر میکردید رمان شاخدماغیها برگزیده شود؟
راستش جایزهی پروین خیلی غافلگیرکننده بود. یک هفته بود که جایزهی قلم زرین نامزدهای خودش را در بخش کودک و نوجوان، اعلام کرده بود و شاخدماغیها یکی از نامزدهای این جایزه بود. در یکی از گروهها به خبری دربارهی شاخدماغیها برخورد کردم. ابتدا فکر کردم که مربوط به جایزهی قلم زرین است، ولی وقتی دقت کردم، متوجه شدم که نامزدهای جایزهی پروین اعتصامی در بخش کودک و نوجوان هم اعلام شده و باز هم شاخدماغیها یکی از نامزدهاست. هیجان زیادی داشتم و باید بگویم که خیلی دوست داشتم روزی این جایزه نصیبم شود.
* فوت کوزهگری نویسندگی را چه چیزی میدانید؟
به نظرم نویسندهای میتواند خوب بنویسد که خوب ببیند، خوب بشنود و خوب بخواند. آدمهای داستان باید مثل دنیای واقعی رفتار کنند و حرف بزنند؛ و اگر نویسندهای حواسش را خوب به کار نگیرد، از بسیاری از جزئیات غافل میماند.
* داستان، یکسری اطلاعات آموزشی دارد، مثلاً پخش عکسها در اینستاگرام و مصرف داروهای لاغری. این موارد هم زمان با پیشبرد داستان نوشته شد یا فقط به دلیل جنبههای آموزشی در داستان آورده شده است؟ (نظر شخصی من دربارهی این اطلاعات این است که تقریباً در داستان حل شدهاند، ولی بعد از بستن کتاب این موارد برایم بیشتر به عنوان قسمت آموزشی برجسته شدن، دوست داشتم بدانم این ماجراها چهجور نوشته شده، واقعاً خود داستان ایجاب کرد یا نه؟)
اتفاقهایی که به آنها اشاره کردید، حوادثی هستند که در دنیای نوجوانی ممکن است برای هر نوجوانی رخ بدهد، فقط واکنش افراد در برابر آن متفاوت است. از نظر خودم این ماجراها بخشی از بدنهی داستان بودند و به هیچوجه قصد نداشتم چیزی را آموزش دهم. ضمن اینکه باید به بستری که شخصیتها در آن حضور دارند، توجه کنیم. برخورد خانواده و نوجوانهای داستان با این ماجراها درست منطبق با محیط و فرهنگی است که در آن زندگی میکنند و چیز عجیبی نیست. حتماً اگر این اتفاقها برای نوجوان دیگری رخ میداد، واکنش دیگری نشان میداد.
ارسال نظر در مورد این مقاله