پسری که برای من پیام‌های با مزه می‌فرستد

10.22081/hk.2018.65997

پسری که برای من پیام‌های با مزه می‌فرستد


اتاق مشاور

سلام آقای مشاور!

من پانزده سال دارم و در کلاس نهم درس می‌خوانم. چندوقت پیش آن‌قدر به پدرم اصرار کردم تا یک موبایل برایم خرید. او می‌گفت اگر برایت موبایل بخرم ممکن است روی درس خواندنت تأثیر بگذارد. حالا که موبایل دارم چند وقتی ا‌ست یکی از پسرهای فامیل که تقریباً هم سن‌وسال من است مرتب برایم پیام می‌فرستد. او در پیام‌هایش چیزهای بامزه‌ای می‌فرستد. گاهی هم می‌گوید که به من علاقه دارد. راستش من هم به او علاقه پیدا کرده‌ام و دوست دارم با او ازدواج کنم؛ اما می‌دانم که اگر این را به پدر و مادرم بگویم موبایل را از من می‌گیرند؛ حتی ممکن است با آن فامیل‌مان درگیر شوند و یا از دستش شکایت کنند. پدرم هر شب گوشی مرا چک می‌کند به خاطر همین من پیام‌های او را پاک می‌کنم و نمی‌گذارم پدرم ببیند. می‌ترسم آن‌ها یک روز بفهمند که او به من پیام می‌دهد. نمی‌دانم چه‌کار کنم. نمی‌دانم قضیه را چه جوری به پدرم بگویم و به او بفهمانم که ما به هم علاقه داریم و دوست داریم با هم ازدواج کنیم. اگر می‌شود لطفاً راهنمایی‌ام کنید.

ریحانه. ش از کرمان

پاسخ مشاور:

سلام ریحانه‌خانم، از نامه‌ات ممنونم. امیدوارم که جوابم برایت مفید باشد. ابتدا خوب است تو را با یکی از کارهای شیطان آشنا کنم. شیطان هم برای خودش و هم تیمش دستورالعمل‌هایی دارد و دقیق کار می‌کند. فکر می‌کنم در مورد دختران نوجوانی مثل شما یکی از فرمول‌هایش را زیاد به کار می‌برد.

فرمول شیطان: اثبات نیاز و به انحراف کشاندن

شما در سنّی هستی که شیطان سعی می‌کند ابتدا برایت اثبات کند که یک جای خالی در زندگیت وجود دارد. بعد هم می‌گوید که باید این جای خالی را با یک گزینه‌ی بد پُر کنی. اول می‌آید برایت صغری - کبری می‌چیند که مثلاً دیدی پدرت آن‌جا سرت داد کشید، دیدی مادرت وقتی که داشتی باهاش حرف می‌زدی، سرش توی فیلم بود و به حرف‌هایت توجه نمی‌کرد. دیدی فلان دوستت چه‌قدر خودخواه است. دیدی برادرت اصلاً لیاقت شنیدن حرف‌هایت را ندارد. اول شیطان خیلی از این مسائل را توی ذهنت عبور می‌دهد و بعد می‌گوید: «خب، پس تو کسی را نداری. بعد از تو سؤال می‌کند که ای بیچاره‌ی تنها، تو نیازهای عاطفی داری. این نیازها را چه کسی تأمین می‌کند؟ بعد هم خودش به تو جواب می‌دهد. اگر می‌خواهی از تنهایی بیرون بیایی و مونسی برای تنهایی‌هایت پیدا کنی، کسی که تو را درک کند و بفهمد و برایش اهمیت داشته باشی، برو سراغ موبایلت. او کسی نیست جز همان پسری که برایت پیامک می‌فرستد. ببین چه پیامک‌های خوشگل و جالب و عاشقانه‌ای برایت می‌فرستد. ببین چه‌قدر دوستت دارد. ببین می‌تواند تو را از تنهایی در بیاورد. این فرمول شیطان است ریحانه‌خانم. ابتدا نیاز و کمبودت را برایت اثبات می‌کند و بعد تو را به انحراف می‌کشاند.

پاسخ به شیطان:

در مقابل حرف‌های شیطان، من هم با تو دو کلمه حرف دارم: اول خوب اطرافت را نگاه کن و دوستانت را پیدا کن. اگر دقت کنی بعضی از کسانی که در اطرافت هستند، بهترین دوستان تواَند. مادرت که نُه ماه سر تو حامله بوده و چه‌قدر اذیت شده. بعد تو را به دنیا آورده، شیر داده و تر و خشکت کرده و با مریضی و گریه و بهانه‌هایت ساخته و جوانی‌اش را پایت خرج کرده، آیا دوست خوبی نیست؟ او این کارها را چرا انجام داده؟ آیا می‌خواسته که بزرگ شوی، سرکار بروی و در مقابلش به او پولی بدهی؟ معلوم است که نه. الآن هم آرزویش این است که تو به بهترین جاها برسی و آن هم به‌خاطر خوش‌بختی توست، نه این‌که برای خودش نفعی داشته باشد. حالا من مادرت را مثال زدم. تو می‌توانی خوبی‌هایی که در این پانزده سال پدرت برایت انجام داده، زحمت‌هایی که برایت کشیده و محبت‌هایی که داشته را در ذهنت ترسیم کنی. می‌توانی خوبی‌های برادرت، دوستانت و اطرافیانت را بیش‌تر و بهتر ببینی؛ البته هر انسانی در کنار خوبی‌ها، بدی‌هایی هم دارد، ولی این نباید باعث شود که ما احساس کنیم آن‌ها دوستان خوبی نیستند. ما باید در بین اطرافیان‌مان و کسانی که جزء محارم یا دوستان هم‌جنس ما هستند، بهترین‌ها را که قطعاً وجود دارد، انتخاب کنیم. علاوه بر این‌که این پسر اصلاً معلوم نیست چه اخلاق و رفتاری دارد. اصلاً مگر می‌شود با پیامک کسی را شناخت! شاید اگر مدتی فیلمِ زندگی او را برای تو پخش کنند و خطاهایش را ببینی، واقعاً اطرافیان تو خیلی بهتر از او باشند. نمی‌خواهم به کسی تهمتی بزنم، ولی منظورم این است که با پیامک نمی‌شود روی کسی حساب باز کرد و به او دست دوستی داد.

دوم این‌که اگر می‌گویی پیامک بازی با او شیرین است، باید عرض کنم که هر شیرینی‌ای خوب نیست. نوشابه هم شیرین و خوش‌مزه است، ولی دکترهای متخصص تا دلت بخواهد ضررهای آن را شمرده‌اند. راننده‌ای که با سرعت غیرمجاز در خیابان‌ها ویراژ می‌دهد و لایی می‌کشد هم کیف می‌کند، ولی آیا این کار عاقبت برایش جریمه و تصادف به دنبال ندارد؟ به همین خاطر ما نباید همه‌ی شیرینی‌ها را بخوریم. ما باید شیرینی‌های سالم را بخوریم. پیامک بازی با جنس مخالف، هم دل‌بستگی ایجاد و فکر و ذهن شما را مشغول می‌کند و می‌تواند روی درس و کارهای‌تان اثر منفی داشته باشد و هم ممکن است عواقب وخیم‌تری داشته باشد. شما خیال نکن همه‌ی کسانی که دست به کارهای خلاف بزرگ زده‌اند، از همان ابتدا آدم‌های بدی بوده‌اند. نه، این‌طور نیست. آن‌ها هم اول آدم‌هایی مثل من و شما بوده‌اند. اولش یک خطای کوچک انجام داده‌اند و وجدان‌شان آن‌ها را سرزنش کرده است، ولی به ندای وجدان‌شان توجهی نکرده‌اند. بعد دومین خطا و سومین و خطاهای بزرگ‌تر و بزرگ‌تر و کم‌کم به خلاف‌های سنگین کشیده شده‌اند. به قول معروف عاقبت تخم‌مرغ دزد، شتر دزد می‌شود. ممکن است بگویی خب، یک پیامک که چیزی نیست، ولی این مسئله مثل یک بیماری پیشرفت می‌کند. اولش چند پیامک می‌فرستید و معمولاً پیامک‌های مؤدبانه و موقّر. بعد کم‌کم پیامک‌ها خودمانی‌تر می‌شود. بعد پیامک‌ها رنگ و بوی عاشقانه پیدا می‌کند. بعد در لابه‌لایش عکس‌هایی رد و بدل می‌شود؛ حتی بعد از مدتی از طرف تو یا آن پسر ممکن است قرار دیداری گذاشته شود. بعد قرار دیدار بعدی. بعد احساس می‌کنید به هم وابسته شده‌اید و حتماً باید مرتب هم‌دیگر را ببینید و بعد... این جریان ادامه دارد ریحانه‌خانم. مثل یک غده‌ی سرطانی است که همین‌طور پیشرفت می‌کند. اصلاً روش شیطان همین است. گام‌به‌گام پیش می‌رود.

راستی در سؤالت گفته بودی که دوست دارید با هم ازدواج کنید، در این مورد هم چند جمله می‌خواهم با تو حرف بزنم. می‌دانی ازدواج یعنی چه؟

ازدواج، یعنی عهد بستن برای یک عمر با هم بودن. ازدواج، یعنی عهد کردن با یک نفر که تا آخر عمر با او باشی. چه‌طور می‌خواهی با او چنین عهدی کنی در صورتی که فکر نمی‌کنم غیر از قیافه‌اش و چند پیامکی که به تو داده، اطلاعات چندانی از او داشته باشی. بحث یک روز و دو روز و یک ماه و دو ماه نیست، یک عمر زندگی است. پس باید چشمان‌مان را بیش‌تر باز کنیم و با هر کسی که خواستیم دست دوستی دهیم، اول او را خوب بشناسیم. مگر از بچگی برای‌مان داستان شنگول و منگول و حبه‌ی انگور را نخوانده‌اند. مگر ندیدی که بزغاله‌ها در راه دادن به گرگ دقت کردند و در را برایش باز نکردند، ولی به محض این‌که گولش را خوردند و در را باز کردند، وارد خانه‌ی‌شان شد و آن‌ها را بلعید. درست است که داستانی کودکانه است، ولی واقعیتی است که باید همه از آن عبرت بگیریم؛ بنابراین به کسی که نمی‌شناسی یا کم می‌شناسی رو نده.

قرار ازدواج گذاشتن در سنّ کم بی‌معناست

شما پانزده سال داری. گفتی که آن پسر هم، هم سن‌وسال توست. اگر این‌طور است که اصلاً صحبت کردن از ازدواج شما منطقی نیست؛ چون الآن مرسوم نیست پسر پانزده ساله ازدواج کند. مگر این‌که بخواهی و بگویی الآن با هم دوستیم، ولی برای ازدواج صبر می‌کنیم تا مثلاً پنج - شش سال دیگر و سنّ‌مان بیش‌تر شود. آیا مطمئنی که تا چند سال دیگر نظر آن پسر تغییر نمی‌کند؟ آیا مطمئنی که دل به یک دختر دیگر نمی‌بندد؟ معمولاً وقتی سنّ آدم‌ها بالا می‌رود، ملاک‌های‌شان برای ازدواج تغییر می‌کند. شاید دو سال دیگر او گفت که من به دلایلی از ازدواج با شما منصرف شده‌ام، آن‌وقت چه می‌کنی؟ شاید تو احساس کردی از او خسته شده‌ای؛ البته دوستی در این سال‌ها ضررهای دیگری هم دارد. همان‌طور که گفتم معمولاً شیطان به کم بسنده نمی‌کند و سعی می‌کند آدم‌ها را پله‌پله به سمت سقوط و انحراف بکشاند. آیا مطمئنید که در این سال‌ها می‌توانید مثل حضرت یوسف پاک و معصوم بمانید؟

ارزش یک دختر را بدان

نکته‌ی دیگری که به ذهنم می‌رسد این است که باید ارزش دختر بودن را بدانی. دختر این‌قدر حرمت دارد که یک پسر باید سرش را پایین بیندازد و با احترام و ادب بیاید خانه‌ی دختر. باید با فروتنی از او بخواهد که به ازدواج با او راضی شود. باید پسر در دلش دلهره باشد که آیا مرا ردّ ‌می‌کنند و جواب منفی می‌شنوم یا می‌پذیرند. گاهی پسری که جواب منفی می‌شنود کوتاه نمی‌آید و بارها و بارها برای گرفتن جواب مثبت به خانه‌ی دختر می‌آید. گاهی افرادی را واسطه می‌کند تا دل دختر یا پدر و مادرش را به دست آورند و آن‌ها را راضی کنند. در جلسه‌ی خواستگاری، دختر مثل یک ملکه، داخل اتاق می‌نشیند و بیرون نمی‌آید. بعد که مدتی پدر و مادرها با هم حرف‌های‌شان را زدند، با آوردن سینی چای، از او رونمایی می‌شود و همه‌ی توجهات را به خود جلب می‌کند.

شأن دختر خیلی بالاست، ولی شما الآن آن را پایین آورده‌ای. شما راضی شده‌ای که پسری با چند پیامک دلت را بلرزاند و جواب بله را از تو بگیرد؛ آن هم پسری که نه تو او را می‌شناسی و نه او تو را می‌شناسد.

این پسر هیچ‌وقت قصد ازدواج با تو را ندارد. دوست دارد با تو سرگرم باشد. دوست دارد تفریح کند. برای تفریحش گاهی فیلم می‌بیند، گاهی فوتبال بازی می‌کند و گاهی سربه‌سر شما دخترها می‌گذارد. شما دخترها هستید که پاک‌اید و زود خیال می‌کنید همه‌ی اطرافیان‌تان با صداقت‌اند.

چند قانون برای زندگی یک دختر نوجوان

در آخر حرف‌هایم می‌خواهم چند قانون برای زندگی به شما هدیه کنم. به آن‌ها عمل کن که پشیمان نمی‌شوی.

1. ارزش و شأن خودت را بدان و به خود تلقین کن که تو دختری و دست‌نیافتنی هستی و هر کس بخواهد لیاقت همسری تو را داشته باشد، باید از چند مرحله و چند فیلتر عبور کند. یکی از آن مراحل پدر و مادرت هستند. هر کس خواستگار واقعی تو باشد، باید محترمانه و با آداب و رسوم، همراه با پدر و مادرش به خانه‌ی شما بیاید و از شما درخواست کند و شما هم حق دارید که او را ردّ کنید یا به او پاسخ مثبت دهید.

2. آبروی خود و خانواده‌ات را حفظ کن که اگر خدای نکرده این دوستی برملا شود یا کار به جاهای باریک کشیده شود و اسمت سر زبان‌ها بیفتد، هم برای تو و هم برای خانواده‌ات خیلی بد می‌شود و می‌تواند آینده‌ات را کاملاً خراب کند.

3. اگر مدتی به داشته‌هایت قانع باشی و با عفّت و پاکی زندگی کنی و گول امثال این آقاپسرها را نخوری و سرت به درس و کارهایت باشد، آینده‌ای زیبا در انتظار توست؛ آینده‌ای که خداوند برای دوستانش تضمین کرده است. می‌توانی بعداً که ازدواج کردی با افتخار سرت را بالا بگیری و خاطره‌ی شیرین دست ردّ زدن به سینه‌ی شیطان و دوستی با خدا در دوران قبل از ازدواجت را مرور کنی. فکر می‌کنم مرور این خاطرات، لذتش از پیامک بازی خیلی بیش‌تر است. علاوه بر این‌ در آخرت هم پاداش و بهشت دریافت می‌کنی.

CAPTCHA Image