زهرا غلامی داوودآبادی
گاهی وقتها حالم آنقدر خوب است
که مثل کفترهای چاهی اوج میگیرم وسط آسمان.
و گاهی وقتها سایهی سیاه ناامیدی بدجور بالای سرم آشیانه میکند.
دلشورهها و اضطرابها مثل ماری توی جانم میخزند، نگرانیهای نارنجی در من میدوند،
حال حوصلهام بد میشود و دلم چند ریشتر میلرزد.
خیلی بد است که آدم صاحب بزرگی مثل تو داشته باشد و تپشهای نگرانی بخرد.
صاحب بزرگی که یک منظومهی هستی خلق کرده با یک عالمه سیارههای شاعر که هر کدامشان برای انسانها یک مثنوی زندگیاند.
خدایا از تو میخواهم روح بزرگ و قوی داشته باشم تا بزرگیِ تو را کوچک نشمارم و دلم گاه و بیگاه شور نزند. از تو میخواهم اطمینانی در من جاری سازی که دلم را قرص کند و بند کند به تو، ای مهربانترین!
ارسال نظر در مورد این مقاله