زهرا غلامی داوودآبادی
خدایا! گاهی وقتها حواسم پرت میشود توی این همه شلوغی.
در این شیرتوشیر روزگار کلمههایم شیر خام خورده میشوند و ناخودآگاه ساقهی نازکِ دلی را میشکنند، صاعقه میزنند و اشکی را سرازیر میکنند.
میدانم گاهی وقتها کلمههایم درشت میشوند.
و بعد با همین زبان لغزیده تو را میخوانم.
ای شنواترین شنوندگان!
از تو میخواهم که کمکم کنی تا تو را با زبانی بخوانم که پر از اندیشه باشد و مهربانی.
ارسال نظر در مورد این مقاله