چهارباغ

10.22081/hk.2018.65779

چهار باغ

بابک نیک‌طلب

(1)

آب خنکی به خاک می‌ریزد باغ

با گرمی خورشید می‌آمیزد باغ

از ذوق پرنده‌ها که برمی‌گردند

گل بر سرِ هر شاخه می‌آویزد باغ

(2)

در چشمه‌ی پاک شست‌و‌شو دارد باغ

با ریشه و خاک گفت‌وگو دارد باغ

وقتی که جوانه می‌زند هر دانه

انگار هزار آرزو دارد باغ

(3)

در سینه‌ی کوهسار می‌جوشد باغ

از جاری جویبار می‌نوشد باغ

نارنجی و آبی و بنفش از همه رنگ

پیراهنی از بهار می‌پوشد باغ

(4)

صبح از نفس نسیم خوش‌بو شده باغ

از قُمری و سهره پر هیاهو شده باغ

پر رونق و گرم گشته آن خلوت سرد

انگار به یک اشاره جادو شده باغ

CAPTCHA Image