محسن اعلا
آفتاب آواز روشن را
باز در گوش طبیعت خواند
برف و سرما از جهان کوچید
آسمان تا از محبت خواند
***
قاصدک از آشیان برخاست
شاپرک بر شاخهها رویید
بوی لبخند گیاهان نیز
در میان دشتها پیچید
***
زندگی جوشید از چشمه
نغمه در صحرا شکوفا شد
بیشهزار خالی از احساس
باز هم سرسبز و زیبا شد
***
مهر صدها جوجه را گنجشک
در میان سینهاش جا داد
تخمها! فصل شکفتن شد
آشیان را عشق گرما داد
ارسال نظر در مورد این مقاله