هروقت تیم‌تان اول شد بیایید امام را ببینید

10.22081/hk.2018.65518

هروقت تیم‌تان اول شد بیایید امام را ببینید


خاطراتی از زندگی حاج سیداحمد خمینی

به مناسبت 26 اسفند، روز رحلت ایشان

بیژن شهرامی

○ برای شرکت در اجلاس نماز به کرمان سفر کرده ‌است و حالا وقت برگشتن، در فرودگاه منتظر دریافت کارت پرواز است. چیزی نمی‌گذرد که در بین جمعیت چشمش به قیافه‌ی آشنایی می‌خورد. شبیه حاج احمدآقاست، ولی چرا به جای عبا و عمامه لباس بلوچی بر تن دارد؟ اصلاً او چرا به جای جماران باید این‌جا باشد؟

دنبالش راه می‌افتد و می‌بیند خودش است که با لباس مبدل برای سرکشی به استان و خبر گرفتن از حال و روز مردم آمده است.

○ علاقه‌ی وصف‌ناپذیری به رهبر معظم انقلاب آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای دارد، چنان که بارها می‌گوید: «من سربازی برای رهبری هستم.»

○ فردی که با منفجر کردن کیف پر از تی‌ان‌تی، دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرده‌ است یک هفته قبل، برنامه‌ی شوم دیگری در سر داشت. او می‌خواست با سوء‌استفاده از اعتماد همگان به خود کیف را به خانه‌ی امام ببرد؛ اما با هوشیاری حاج احمدآقا ناکام ماند. ماجرا از این قرار است که پاسداران جماران در واکنش به اصرار مسعود کشمیری (منافق نفوذی) برای بازرسی نشدن با حاج احمدآقا تماس می‌گیرند و از او می‌شنوند که به فلانی بگو سرم را بشکن قیمتم را نشکن (یعنی دستور بازرسی بدنی را بی‌اعتبار نکن) او هم به بهانه‌ی قهر کردن کیف پر از مواد منفجره‌اش را برمی‌دارد و سراغ دفتر نخست‌وزیری می‌رود و ادامه‌ی ماجرا...

○ دوستی‌اش با حاج احمدآقا به سال‌ها قبل برمی‌گردد. زمانی که با هم در دبستان صنیع‌الدوله‌ی قم درس می‌خواندند و بعدها جذب تیم شاهین شدند.

سال‌ها از آن زمان می‌گذرد و او که حالا مربی همان تیم شده ‌است تصمیم دارد به همراه بازیکنانش با امام خمینی دیداری داشته باشد به همین خاطر با دفتر امام تماس می‌گیرد.

حاج احمدآقا که خاطرات سال‌های نوجوانی و جوانی برایش تداعی شده است، به شوخی می‌پرسد: «در جدول رده‌بندی چندم‌اید؟»

می‌گوید: «ششم!»

می‌فرماید: «هر وقت اول شدید بیایید تا شما را خدمت امام ببرم!»

برای قهرمانی خود را به آب و آتش می‌زنند و آخر فصل به آرزوی قشنگ‌شان می‌رسند. در همین دیدار است که امام می‌فرماید: «من ورزش‌کار نیستم؛ اما ورزش‌کاران را دوست دارم.»

○ ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور شده است و حالا می‌خواهد سِمت نخست‌وزیری را به حاج احمدآقا پیشنهاد بدهد. این‌که نیت او از این کار چیست بماند؛ اما جواب یادگار امام یک چیز بیش‌تر نیست: «خیر.»

خیلی‌ها از این تصمیم حاج احمدآقا متعجب می‌شوند؛ اما وقتی بنی‌صدر به خارج می‌گریزد تازه متوجه تیزبینی‌اش می‌شوند.

CAPTCHA Image