ماجراهای کلاغ خنگ

10.22081/hk.2018.65364

 

 

 

تبلت آقاروباهه

 

عباس عرفانی‌مهر

 

1- کلاغ، پنیر را روی شاخه گذاشته و خودش برعکس از شاخه آویزان است. روباه، عینک زده، شلوار و پیراهن ورزشی پوشیده، روی یک توپ نشسته و پشتش را به کلاغ کرده و با یک چیز ور می‌رود.

 

کلاغ: «هی روباهه یک ساعته منتظرم. نمی‌خواهی بگویی به به چه‌قدر زیبایی؟ چه سری چه دُمی عجب چشم‌های شهلایی؟»

 

روباه: «برو بابا حال نداریم. یک بار دیگه من رو یاد اون قصه بیندازی می‌دهم تاکسی‌درمیت کنند هااا!»

 

2- کلاغ با دوربین داره از شاخه‌ی درخت به روباه نگاه می‌کنه و روباه حالا دراز کشیده روی سنگ و داره با تبلت ور میره.

 

کلاغ می‌گه: «این روباهه مشکوک می‌زند. باید ببینم دارد چه غلطی می‌کند. هی روباه اون چیه توی دستت؟»

 

روباه: «این تبلته. دارم بازی فیفا دوهزاروهفده بازی می‌کنم. گرافیکش واویلاست. چشمات در آد!»

 

 

 

3- کلاغ که پنیر را با دو بالش گرفته، به روباه تعظیم می‌کند و با قیافه‌ای متعجب می‌گوید:

 

- وااای! قربونت برم تو کِی تبلت خریدی؟ روباه زیبا! جون مادر حقه‌بازت کل این پنیر رو بخور، اگر می‌خواهی من را هم بخور، ولی بگذار یک دست دو نفره بازی کنیم.

 

- باشه! ولی یک شرط داره. هر چه می‌گویم بنویس و زیرش را امضا کن.

 

4- این‌جانب کلاغ الاغ اعتراف می‌کنم که برخلاف حرف مردم، خودم و هفت جد و آبادم حقه‌بازند و روباه یک پارچه آقا بوده و هست. امضا کلاغ خنگه.

 

کلاغ روی کول روباه نشسته و با روباه در حال بازی با تبلت هستند.

 

چند مورچه با فرغون خالی عبور می‌کنند.

 

رئیس مورچه‌ها می‌گوید: «افراد، ایست! این کلاغ و روباهه ده ساعته که این‌جا نشسته‌اند و دارند تبلت بازی می‌کنند. این‌ها دیگر حیوان بشو نیستند. بهتراست تا پنیرشان فاسدتر نشده ببریم خودمان بخوریم. افراد، پنیر رو توی فرغون بگذارید و بردارید. یک دو... یک دو... یک دو...»

 

 

 

 

CAPTCHA Image