سوپ خورشیدی

10.22081/hk.2018.65169

سوپ خورشیدی


سجاد داودآبادی - اراک

آن روز در بیمارستان راه شیری هیاهویی برپا بود. تمام دکترها آمده بودند. دکتر شیری که در یک سیاه‌چاله‌ی تخصصی تحصیل کرده بود، آمده بود. دکتر مریخ، دکتر اورانوس و...

زمین بیمار شده بود. او را به اتاق عمل خورشیدی برده بودند. حالش خوب نبود. زمین را روی یک تخت فضایی گذاشتند. ستاره‌ی شمالی و ستاره‌ی جنوبی از پرستارهای او دور تخت بودند. یک قرص پولوتو مینفتون و یک آمپول زحل متازون به او زده بودند. دکتر اورانوس گفت: «باید کاری بکنیم. من به این راحتی‌ها نمی‌گذارم زمین از دست برود باید او را به ماه منتقل کنیم.»

دکتر مریخ گفت: «لایه‌ی اوزون سوراخ شده. زمین هم رنگش سیاه و کبود شده. معده درد شدیدی گرفته. توده‌های بزرگ و بدخیمی جای جای بدنش را گرفته و آن‌قدر زیاد است که عمل جراحی هم جوابگو نیست. فشارش هم افتاده، یک سرم ناهید هم به او زده‌ایم.»

همه دست به دامن دکتر اورانوس شدند. دکتر اورانوس گفت: «هر کاری از دستم بربیاید انجام می‌دهم، ولی کمک دیگران را هم می‌طلبد.» دکتر با دوتا چسب زخم خورشیدی پلاس، لایه‌ی اوزون را چسباند. فردا هیچ ماشین و موتوری توی شهر نبود. رنگ و روی زمین بهتر شده بود. یک‌باره بلندگو به صدا درآمد. منشی نپتون گفت: «زمین را به اتاق 123 چاله‌ی فضایی منتقل کنید.»

زمین را آوردند، چشمانش را باز کرد. دکترمشتری که دکتر تغذیه‌ی زمین بود، آمد و به پرستاران گفت: «روزی چهارتا قرص پولوتومینفتون و دوتا کاسه سوپ خورشیدی به او بدهید. تا دو روز دیگر زمین مرخص است؛ اما این توده‌های بزرگ پلاستیکی از دست ما خارج است باید آدم‌ها کمک کنند.»

آدم‌ها با گل و شیرینی آمده بودند عیادت. دکتر گفت: «شانس آوردید، این بار به خیر گذشت، کمک کنید توده‌های بدجنس پلاستیک را از دل زمین بکشیم؛ وگرنه...»

پرستارها به آدم‌ها گفتند: «فعلاً بروید کنار، الآن هست که زمین هشیاری کاملش را به دست بیاورد هیجان برایش مضر است.»

***

آدم‌ها همه مشغول بودند. هر یک جراح شده بودند برای کمک به زمین!

یادداشت

دوست خوبم، سلام!

آقاسجاد! داستان تخیلی‌ات جالب بود و خواندنی. باید بگویم تخیل خوبی داری و با پرورش آن می‌توانی بهتر و بهتر بنویسی. پرورش توانایی‌ات در نوشتن با تمرین مداوم نوشتن و داستان خواندن کتاب‌‎‌های مناسب میسر است. داستانت منسجم بود. نوشتن داستان با پیام‌های خاص کمی سخت است، چون باید کاری را که به نظر نویسنده درست یا غلط است به مخاطب بگویی. پیام داستانت درباره‌ی محیط زیست بود؛ با شخصیت‌های طبیعی. این ویژگی‌ها در نوشته‌ی شما توجه را جلب می‌کند. شما به خوبی توانسته‌اید عناصر طبیعی که در فضا و زندگی خارج از جو زمین است را بیان کنید و نشان بدهید حوادث جو زمین با این شخصیت‌ها پیش می‌رود. ستاره‌ها و سیاره‌ها جمع می‌شوند تا برای زمین که به خاطر بی‌توجهی آدم‌ها مریض شده است کاری انجام دهند. همه‌ی کارهایی که برای نجات زمین گفته می‌شود خوب و به جاست. پایان داستان را خوب نوشته‌اید و همه‌ی این کارها با توجه آدم‌ها و دقت آن‌ها بر سرنوشت زمین ختم می‌شود. این پایان، درست و به جا بود؛ اما کاش این پایان را فقط در یک جمله و در یک خط بیان نمی‌کردید. آن را نشان می‌دادید و در واقع، داستانی می‌نوشتید. پایان داستان شما در عین حال که درست بود، اما داستانی نبود. در واقع گزارشی و خبری بود. اگر داستانی بود مسلماً از شعار دور می‌شد و مخاطب را در پذیرش حرفی که می‌خواستید بزنید بیش‌تر قرار می‌دادید. این جمله‌ی آخر شما اگر با روایت داستانی همراه بود، حتی اگر کمی حجم داستان‌تان را بیش‌تر می‌کرد به علت انسجامی که با اصل داستان داشت مسلماً بیش‌تر بر دل مخاطب می‌نشست. باز هم بنویس و برای دوستت بفرست.

آسمانه

CAPTCHA Image