مهدیه منور – پانزدهساله - بروجرد
لایهی ازن
کوک دوم را هم زد. ناگهان بوی خوشی به مشامش رسید. نخ پاره شد و هرچه که دوخته بود، شکافته شد. از نردبان آسمان پایین آمد ببیند چه شده.
جوانی خوشپوش جلوی آیینه، ادکلن به دست ایستاده بود.
حیوانات
پسربچه پرنده را با سنگ زد. پرنده زخمی شد. دانهای از میان نوکش بر زمین افتاد. باران گرفت. دانه سبز شد. درختی تنومند شد...
امروز پسری جوان زیر سایهی همان درخت نشسته.
اما جوجه هیچوقت رنگ مادر را ندید.
نامه
حال من هم خوب نیست. من هم احوال خوبی ندارم. اصلاً خوب نیستم...
کاغذ مرجانی و قلم صدفیاش را کنار گذاشت. میدانست که این جملات برای همدردی با او کافی نیست؛ چون این روزها ارومیه حوصلهی هیچ کس را ندارد.
قبل از اینکه نامه را توی پاکت بگذارد، یکبار دیگر آن را خواند.
زیر نامهاش نوشت:
خزر.
جنگل خوارها
آنقدر قشنگ و مرتب روی هم چیده شدهاند که...
آنقدر منظم قد علم کردهاند که...
آنقدر به تعداد واحدهایشان اضافه شده است که...
آنقدر صاف جادهها را کشیدهاند که...
آنقدر که آدم فکر میکند اول جنگلخوارها بودهاند نه جنگلها.
سقوط
من و او کنار هم، مقابلش ایستادهایم. به اطراف که نگاه میکنم هیچکس نیست. نه خبری از تنهی چوبی خوشتراششان است، نه موهای باز و بلندشان. یکی تبدیل به کاغذ شده و دیگری شده عصای دست مردی پیر...
آنها قدمی جلو میآیند. ما عقب میرویم. آنها دوباره میآیند و ما عقب میرویم. تبرهایشان را بالا میآورند، ما به عقب میرویم. به ترسمان لبخند میزنند، ما عقب میرویم. جلو میآیند، باز هم عقب میرویم. تبرها را بلند میکنند، ما عقب میرویم. نزدیکتر میشوند، ما عقبتر میرویم. تبرهایشان را فرود میآورند، ما عقب میرویم. صدای شکستن میآید.
این بار از جلویشان کنار میرویم و آنها پرت میشوند در دنیایی بدون درخت...
تقصیر خودشان بود آنها درّه را ندیدند...
یادداشت
سلام دوست خوبم!
داستانکهای شما با موضوع محیط زیست زیبا بود. توجه شما به محیط زندگی البته محیطی بزرگتر از دور و بر خودت سبب شده است داستانهایت برای همه قابل درک و قابل پذیرش باشد. این فراتر از خودنگریستن باعث میشود خوانندهی داستان بیشتر با متن همراهی کند و بیشتر همذاتپنداری کند.
توجه داشته باشید برای نوشته با چنین سوژههایی، اطلاعات حرف اول را میزند.
مثلاً در داستان لایهی ازن بهتر بود، در پایان داستان، شخصیت به جای ادکلن از چیزهای دیگری که لایهی ازن را از بین میبرد استفاده میکرد؛ مثلاً استفادهی بیرویه از ماشین که البته پایان داستان تغییر میکرد. حتی میتوانستید از حشرهکش یا سموم دفع آفات استفاده کنید که این هم لایهی ازن را از بین میبرد و به نسبت ادکلن تأثیر بیشتری دارد.
نگاه شما در داستانکهای نامه و سقوط، خاص و جالب بود. این نوع زاویهی دید یعنی روایت داستان از زبان شخصیتهای غیرانسانی سبب شده است داستان تاثیر بیشتری داشته باشد؛ چون صمیمیت را به همراه دارد. منتظر نوشتههایت هستم.
آسمانه
ارسال نظر در مورد این مقاله