به مناسبت سالروز شهادت سیدمجتبی نوابصفوی
رامین بابازاده
«سیدمجتبیمیرلوحی»یا همان «شهید نوابصفوی»،درسال۱۳۰۳ شمسی درخانوادهایروحانیدرخانیآبادتهرانبهدنیاآمد.او در هفتسالگیوارددبستانحکیمنظامیشدوهمزماندریکیازمساجدخانیآباد، بهیادگیریدروسدینینیزمشغولشد.
سیدمجتبی در 1322 بهاستخدامشرکتنفتدرآمد؛ اما مدتیبعد، یکیازمتخصصانانگلیسیشرکتنفت، برخوردبدیبایکیازکارگرانداشت.سیدمجتبیکارگرانرابهاعتراضدعوتکرد.بادخالتپلیسونیروهاینظامی،اعتراضهاسرکوبشد. سیدمجتبی همفرارکردوشبانهباقایقازآبادانبهبصرهوسپس به نجفرفت. پسازورودبهنجف،درمدرسهی علمیهی «قوام» ساکن شدوازهمانروزهاینخست،علاقهی زیادی به علامهامینیq پیدا کرد. او برای گذراندن زندگی بهساختوفروشعطررویآورد.
سیدمجتبیپسازچهارسالاقامتدرنجف بهایرانآمدو «جمعیتفداییاناسلام» راتشکیلداد. ترور بعضی از شخصیتها مانند:احمدکسروی ورزمآراازجملهفعالیتهایسیاسیاینجمعیتاست.سرانجامنوابصفویبههمراهسهتنازهمرزمانشبهنامهای«خلیلطهماسبی»،«مظفرذوالقدر»و«سیدمحمدواحدی»دردادگاهمحکومودرصبحگاه۲۷دی۱۳۳۴شمسیتیربارانشد.
ملاقاتباشاه
یکی از دوستان نوابصفوی به اعدام محکوم شده بود. نواب، برای اینکه بتواند این حکم را تغییر بدهد، مجبور شد به ملاقات شاه برود. اومیگوید: «وقتیبهدرباررفتم،آقایجم،وزیردرباربهمنگوشزدکردملاقاتبااعلیحضرت عادتهای مخصوصی دارد مثل تعظیمبهوی،رعایتزمانملاقاتو...،ولیمنگوشمبدهکاراینحرفهانبود. پیش شاه که رفتم، تعظیمنکردم؛فقطسلامدادموسرجایمایستادم. ناچارشاهدستشرادرازکردوبامندستدادوپرسید: «آقاینوابصفوی،چهمیخوانید؟منشنیدهامشماطلبههستیدودرسمیخوانید. ماآمادگیداریمهزینهی تحصیلشماراتأمینکنیم.» دستمرامحکمرویمیزکوبیدموگفتم: «مندرسِهستیوسیاهمشقزندگیمیخوانم... منبهشمانصیحتمیکنم که بایدازفلسطینحمایتکنیدوبامردممظلوموفقیرباشید.»
پسازپایانوقتملاقات،شاهبهوزیردربارمیگوید: «اینسیدمثلیکافسرکهباسربازصحبتمیکندبامنصحبتکرد،واصلاًانگارنهانگارشاهیوجوددارد!»
چهبگویمتامسلمانشوم؟
یوسفحنا،خبرنگارلبنانی،درکنارخبرنگاران دیگرمنتظرنشستهبود. نوابمیگفت: «ماحکومتهایخاورمیانهراتغییروحکومتاسلامیتشکیلخواهیمداد.» بیشترخبرنگارانسخناننوابراتأییدمیکردند؛امایوسفماتومبهوتنشستهبودوسیدرانگاهمیکرد. نوابپرسید: «نظرتوچیست؟»یوسفگفت: «متأسفم... منمسیحیهستم.» نوابپرسید: «چرامسیحی؟چرابهمسلماناننپیوستی؟» قلبیوسفبهتپشدرآمد. لحظهایسکوتکردوهمانطورکهبهچشمهایمهرباننوابخیرهشدهبود،باصداییلرزانگفت: «استاد!چهبگویمتامسلمانشوم؟» روزبعد،یوسفحنادرروزنامهاشنوشت: «منبعدازملاقاتبانوابصفویمسلمانشدم... هنگامدیداربااو،جسمنحیفیدیدمکهدرورایآنروحبزرگینهفتهبود؛روحیکهمیتوانددنیایاسلامرادگرگونکند.»
احیای مسجد
شهیدنوابصفویدرروزهاییکهفداییاناسلامتحتتعقیببودند،بهیکیازروستاهایاطرافطالقانرفت. اودرآنجابابرگزاریمراسممذهبیونمازجماعت،بهفعالیتهایدیگریمانندکمکبهنیازمندانوبهبودبهداشتمحلپرداخت. روزیبه او گفتند:«دریکفرسخیاینجاروستاییاستکهنزدیک 25 سالاستکسیدرِمسجدآنرابازنکردهاستوهیچکسدرآننمازنمیخواند!» شهیدنواببسیارناراحتشد وبرای زنده کردن آنمسجددست به کار شد. شهیدنوابآنقدردراصلاحاموردینیومذهبیآنروستاکوشیدکهباعث شدمردمیکهمدتهامسجدنرفتهبودند،هرروزدرمسجدنمازجماعتبرپاکنند.
خجالتنمیکشی...؟
روزی پیکیاز طرف دربار نزد نواب رفت و از طرف شاه صدهزارتومانبهنواب تقدیمکردوگفت: «شاهسهپیشنهاددیگرنیزدارد: 1. دریکیازکشورهایاسلامیبهعنوانسفیرایرانمنصوب شوید؛ 2. منزلیبرایشمادرنظرگرفتهشودوشمادرآنمنزلساکنشوید؛ 3. باهمکاریشمایکحزببزرگاسلامیتشکیلشودومخارجآنرادربارتأمینکند.» نوابازاینپیشنهادهاآشفتهشد و گفت: «خجالتنمیکشیمرابهدرگاهمعاویهدعوتمیکنی؟» اونیزپولهارابرداشت وبهسرعتبیرونرفت.
تحملِ این درد آسانتر است
پسازپایانیکیازجلساتعمومی،مردیجلوآمد،نواب صفوی رابوسیدو گفت سؤالیدارد. درآنهنگام،فشارجمعیتبهقدریزیادبودکهبینآنمردوشهیدنوابصفویکهروبهروییکدیگرایستادهبودند،هیچفاصلهایوجودنداشت. مردبه خاطرازدحامجمعیت،کفشخودرارویانگشت پاینوابگذاشتوآنرازخمیکرد؛ اماشهیدنواببدونتوجه،جوابسؤالش راداد. وقتیجمعیتمتفرقشدند،معلومشدانگشتپاینواب صفوی مجروحشدهواحتیاجبهدرماندارد. یکیازدوستانبهاو گفت: «چرادرهمانوقتچیزینگفتید؟» نواب گفت: «اگرمنچیزیمیگفتم،موجبخجالتآنمردمیشدوایندرستنبود؛درصورتیکهتحملایندردِ مختصربرایمنآسانترازتحملشرمندگیاوست.»
هرگز با پادشاهی ملاقات نکردم، اما...
پسازبهپایانرسیدنکنگرهیبزرگاسلامیِفلسطیندرسال 1350 قمری،ملکحسینپادشاهاردنازاعضایکنگرهدعوتمیکندتاساعتیباآنهاباشد. شهیدنوابصفویواردشده،میگوید: «منهرگزباهیچپادشاهیملاقاتنکردهام،اماچونتوسیّدهستیوازفرزندانرسولخدایی،براینصیحتتآمدم. ایپسرعمو! اگرکاشتنگندمبرپشتبامخانهها،تو را از بیگانه بی نیاز میکند،بهتراستبهآنکاراقدامکنی؛نهاینکهدستگداییبهسویدشمناناسلامدرازکنی... توبایدازفلسطیندفاعکنی.»
در کلام بزرگان
امامخمینی:q«راهآقاینواببهقدریخالصوبیغلّوغشبودکهحدومرزندارد. نواببسیاراخلاصداشت.»
مقاممعظمرهبری: «منواقعاًبهنفوذنوابدرمدتعمرمکمترکسیرادیدهام. بایدگفتاولینجرقههایانگیزشانقلاباسلامی،بهوسیلهی نوابدرمنبهوجودآمد.»
علامهامینیq: «نواب،ذخیرهیخدابرایجهانتشیعاست.»
آیتاللهطالقانی: «فداییاناسلامیکاقدامانقلابیکردند،وکلایواقعیمردمرابهمجلسفرستادند؛اقدامانقلابیدیگرکردند،نفتملیشد.»
شهیدحاجمهدیعراقی:«مرحومنواب،جوانیسادهزیستبود. بهاینمقیدنبودکهزندگیِتجملیداشتهباشد.»
ارسال نظر در مورد این مقاله