آتش در خانه‌ی مسلمانان میانمار

10.22081/hk.2017.64936

آتش در خانه‌ی مسلمانان میانمار


سیده‌اعظم سادات

 

صدای هوهوی آتش در فضای نورانی خانه می‌پیچد. هر چه فریاد می‌زنم کسی جواب نمی‌دهد. نه جوابی به من و نه جوابی به کسانی که در روستای‌مان بودند و حالا در این خانه‌ی چوبی زندانی شده‌اند. با این‌که مأمورهای ارتش دورتادور خانه ایستاده‌اند و مواظب‌اند که کسی فرار نکند؛ اما توجهی به صداهای داخل خانه نمی‌کنند.

بوی غلیظ دود تا ته حلقم می‌رود. سرفه امانم را می‌برد. مادر هنوز کنارم ایستاده و دست‌های مهربان و استخوانی‌اش را که با طناب بسته شده، دورم حلقه کرده است. با هر تکان من تکان می‌خورد.

تا چهره‌ی مادر را می‌بینم آرام می‌شوم. او مهربانانه به صورتم نگاه می‌کند. انگار می‌خواهد چیزی بگوید؛ اما هیچ نمی‌گوید. زبانه‌های آتش از وسط خانه پخش می‌شود. مادر جلوی چشم‌هایم را می‌گیرد اما از بین انگشت‌هایش می‌بینم کسانی را که در آتش می‌سوزند و آرام می‌شوند.

حالا مادر محکم‌تر بغلم کرده است. در چهره‌ی زیبایش ترس عمیقی موج می‌زند. درست شبیه همان لحظه‌ای که پدر را به جرم مسلمان بودن جلوی چشم‌های‌مان کشتند. مادر صدایم می‌کند. گوشم را روی صورتش می‌گذارم. با لحنی آرام می‌گوید: «الله لا اله الا هو الحی القیوم لا تاخذه سنة و لا نوم...» هرچه می‌گوید تکرار می‌کنم. زبانه‌های آتش بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود. آن‌قدر که به دامن گل گلی‌ام می‌رسد. می‌سوزم. فریاد می‌کشم. ناگهان صدای فرمانده‌ی ارتشی‌ها به گوشم می‌رسد.

ـ آتش را خاموش کنید! بگذارید بروند. مردم روستاهای اطراف مسلح شده‌اند. دارند به سمت ما می‌آیند. باید فرار کنیم. باید چندتا از این‌ها را گروگان بگیریم تا بتوانیم از چنگ مسلمانان فرار کنیم.

آتش را خاموش می‌کنند و ما از خانه بیرون می‌آییم. نگاهی به خانه می‌کنم. تمام خانه سوخته است. همان خانه‌ی قشنگی که پدر و برادرهایم در پایین کوه ساخته بودند. روی زمین پدربزرگم. بودایی‌ها هم خانه را سوزاندند و هم زمین را گرفتند؛ حتی پدر را کشتند. مادر می‌گوید می‌خواهند میانمار را از مسلمان‌ها پاک‌سازی کنند. راستی پاک‌سازی یعنی چه؟

***

شاید در این دوره و زمانه هیچ وقت نتوانیم باور کنیم در بعضی از جاهای دنیا آدم‌هایی به خاطر حفظ دین و عقایدشان واقعاً بسوزند. در زمانه‌ای که دنیا روزبه‌روز و بیش‌تر و بیش‌تر به سمت جدید شدن و تکنولوژی پیش می‌رود در جاهایی از دنیا آن‌قدر زورگویی و تعصبات خشک مذهبی وجود دارد که آدم فکر می‌کند شاید بعضی‌ها از زمان جا مانده‌اند.

یکی از این منطقه‌های فراموش شده منطقه‌ای در کشور میانمار است. جمهوری میانمار کشوری در آسیای جنوب شرقی است.

مساحت میانمار بیش از 261 هزار کیلومتر مربع است. قبیله‌ی روهینگیا مردمی ‌مسلمان و هندوآریایی هستند که در غرب میانمار زندگی می‌کنند. اکثریت مسلمانان ساکن منطقه‌ی آراکان هستند که در جنوب غربی برمه و نوار مرزی بنگلادش قرار دارد.

بیش‌تر جمعیت یک میلیون و صد هزار نفری روهینگیا از حق شهروندی محروم‌اند.کمی‌که دقت می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که  تنها گناه‌شان مسلمان بودن آن‌هاست. چرا که در این کشور اقلیت‌های دینی زیادی وجود دارد. بعد از بودایی‌ها، مسلمان‌ها و بعد از آن‌ها مسیحی‌ها افراد بیش‌تری را شامل می‌شوند؛ اما مسئله‌ی ناراحت کننده این‌جاست که همه‌ی این سخت‌گیری‌ها برای مسلمانان است.

تاریخ گسترش اسلام درکشور میانمار به قرن اول هجرى برمى‏گردد. بعد از ظهور اسلام و مسلمان شدن تعداد زیادی از اعراب و ایرانی‌ها، دریانوردان عرب و ایرانى مسافرت‏هاى دریایى خود را به آسیای شرقی ‏ادامه دادند و در مسیر خود دست‏ به تبلیغ و دعوت مردم‏ به اسلام ‏زدند. بعضی وقت‌ها ازدواج هم باعث مسلمان شدن بعضی از این افراد شده است.

به هرحال دین اسلام آن‌قدر جذاب بود که از همه جای دنیا طرفدارانی پر و پا قرص داشته باشد. اشخاصی که تا به امروز پای عقاید محکم‌شان ایستاده‌اند؛ اما تعداد کم مسلمانان دلیل نمی‌شود که مسلمانان ساکن این منطقه در شرایط سختی قرار گیرند. شرایط سختی که باعث می‌شود آن‌ها را افرادی غریبه و حتی مهاجر بنامند.

شروع این‌ همه سخت‌گیری حدوداً از 250 سال قبل بوده است. وقتی که یک بودایی به نام «بوداپایا» در این منطقه به قدرت رسید و با مسلمانان بنای ناسازگاری گذاشت. یکی از دلایل این‌ همه اختلاف به خاطر احساس نژادپرستی بودایی‌هاست. آن‌ها فقط خود را قبول دارند و می‌خواهند مسلمانی در میانمار نباشد. جمعیت مسلمانان روهنگیا روزبه‌روز بیش‌تر می‌شود و این بوداییان را نگران می‌کند. شرایط سیاسی داخلی و خارجی این کشور هم دلیل دیگری برای این همه سخت‌گیری است . وضعیت مسلمانان روهینگیا طوری است که از ادامه‌ی تحصیل و داشتن کارهای دولتی محروم‌اند. آن‌ها به سفرهای خارجی و حتی به حج هم نمی‌توانند بروند. تنها جایی که می‌توانند به آن‌جا بروند کشور بنگلادش است که آن هم اگر قایق‌شان در آب‌های مواج غرق نشود و صحیح و سالم به آن کشور برسند.

در آن‌جا حتی مهمانی دادن مسلمانان ممنوع است. ازدواج هم باید با اجازه و دادن مالیات باشد و بیش‌تر از دو فرزند نمی‌توانند داشته باشند.

مسلمانان نمی‌توانند در اداره‌های دولتی مشغول به کار شوند.گاهی وقت‌ها هم مجبورشان می‌کنند تا فرزندان‌شان حتی دختران‌شان را برای کارهای نگهبانی و ارتشی معرفی کنند.

مالیات‌های سنگین برای همه چیز، جریمه‌های مالی و محدود کردن مسلمانان از فروش محصولات‌شان به غیر نظامیان یا کسانی مثل خودشان با قیمتی کم برای این‌که پیشرفتی نکنند و همان‌طور فقیر باقی بمانند تا شرایط مالی سخت مجبورشان کند مهاجرت کنند.

و از همه بدتر شکنجه‌های عجیب و حتی سوزاندن زن و مرد و پیر و جوان در خانه‌های چوبی اگر مسلمان باشند و گرفتن هر چیزی که مسلمانی صاحبش است! اول آواره کردن زن‌ها و بچه‌های مسلمان و بعد پناه دادن آن‌ها در اردوگاه‌های وحشتناکی که از هیچ ظلمی ‌دریغ نمی‌کنند. جایی که گرسنگی و بیماری‌های واگیردار بهترین شکنجه‌ی آن‌هاست.

خانم «آنگ سان سوچی» که رهبر مخالفان دولت میانمار است و به خاطر شعارهای قشنگی که داده جایزه‌ی صلح نوبل را هم گرفته است، در مقابل این همه کشتار و جنایت به مسلمانان سکوت کرده و آن‌ها را میانماری نمی‌داند!

به امید روزی که مسلمانان در همه جای دنیا با آرامش زندگی کنند و همه‌ی کودکان دنیا شاد باشند.

CAPTCHA Image