الآن که نوجوان شده‌ام

10.22081/hk.2017.64789

الآن که نوجوان شده‌ام


حرف‌های ناگفته

علی آرمین

الآن که نوجوان شده‌ام

پدر من کارمند است. او همکاری دارد که سال‌هاست با آن‌ها رفت‌وآمد داریم. وقتی کودک بودم با دختر او هم‌بازی بودم. ما حرف‌های زیادی به هم می‌زدیم و همیشه با هم بودیم. الآن که نوجوان شده‌ام باز هم دوست دارم با هم باشیم. احساس می‌کنم نیاز دارم حرف‌هایم را به او بزنم. الآن ما هم‌دیگر را کم‌تر می‌بینیم؛ چون پدر و مادرهای‌مان اجازه نمی‌دهند خیلی با هم باشیم؛ اما چه عیبی دارد که من با دختر همکار پدرم دوست باشم. با او به گردش بروم، کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم؟ من خیلی به او فکر می‌کنم و اعصابم خرد است.

فریبرز – پ – اصفهان

سلام آقافریبرز!

از این‌که برایم نامه نوشتی ممنونم. امیدوارم حرف‌هایم به دردت بخورد و مشکلت را حل کند.

رفتار ما با افراد مختلف متفاوت است.

شما تا به حال به این فکر کرده‌ای که چرا ما با همه، یک نوع ارتباط و یک نوع رفتار نداریم؟ به عنوان مثال رفتاری که با معلم‌مان داریم و صحبت‌هایی که بین ما ردوبدل می‌شود، با رفتار و صحبت‌هایی که بین ما و پسرخاله‌‌ی‌مان است، فرق دارد. رفتار ما با دوست صمیمی‌مان، با رفتاری که با برادرمان داریم، تفاوت دارد. ارتباطی که با شاگرد بقال محل داریم با ارتباطی که با پسر همسایه‌ی‌مان داریم خیلی متفاوت است. حتی ارتباطی که با پدرمان داریم هم غیر از ارتباطی است که با مادرمان داریم. چرا این‌طور است؟ چه کسی تعیین می‌کند با هر کدام از آشنایان، فامیل و دوستان‌مان چه رفتاری داشته باشیم؟ چرا با همه یک‌جور رفتار نمی‌کنیم؟

ما، به صورت ناخودآگاه، روابط‌مان را تنظیم می‌کنیم. مثلاً وقتی پسرخاله‌ی‌مان به خانه‌ی‌مان می‌آید، با همان لباس راحتی به استقبالش می‌رویم. با او فیلم می‌بینیم، تخمه می‌شکنیم، جُک تعریف می‌کنیم، بازی می‌کنیم و سربه‌سر هم‌دیگر می‌گذاریم، ولی اگر معلم‌مان به خانه‌‌ی‌مان بیاید قضیه کاملاً متفاوت است. لباس رسمی می‌پوشیم، او از کلاس‌ها و برنامه‌های تابستانی‌مان می‌پرسد و چند مطلب آموزنده می‌گوید. ما هم سعی می‌کنیم جمله‌های محترمانه‌ای به کار ببریم و در به کار بردن کلمه‌ها دقت می‌کنیم. کم حرف می‌زنیم. برای پذیرایی از ایشان میوه و چای می‌آوریم. خلاصه این‌که می‌شود یک مهمانی رسمی و با آداب و رسومی مخصوص. چرا این‌طور است؟ چرا ما با افراد مختلف این‌قدر رفتارهای متفاوتی داریم؟

عقل وزیر ارتباطات ماست

این عقل ماست که به ما می‌گوید باید با چنین شخصی چه‌طور رفتار کنی و چه بگویی و چه کنی و چه نکنی. وقتی با شخصی مواجه می‌شویم، عقل است که به صورت ناخودآگاه، روابط‌مان را با او تنظیم می‌کند. عقل، ابتدا آن شخص را بررسی می‌کند و بعد لباس پوشیدن، نوع حرف زدن، خندیدن یا نخندیدن، مدت زمان هم‌نشینی ما با او و مسائل دیگر را تنظیم می‌کند.

برای ارتباط با هر کسی به ویژگی‌هایش دقت کن

اما یک سؤال: آیا عقل ما همین‌طوری و الکی برنامه‌ی رفتار با افراد را تعیین می‌کند یا بستگی به ویژگی‌هایی دارد که در آن شخص وجود دارد؟ قطعاً عقل ما طبق ویژگی‌های افراد برای‌شان برنامه می‌چیند و این‌طور نیست که شانسی به هر کسی یک برنامه‌ای بدهد؛ دقیقاً مثل همان خیاط، که اگر بین لباسِ دو نفر فرق می‌گذارد، به این خاطر است که قبلاً اندازه‌های‌شان را گرفته و اندازه‌های‌شان با هم متفاوت بوده است.

چه ویژگی‌هایی از افراد باعث می‌شود که ما برنامه‌ی رفتاری‌مان را طبق آن تنظیم کنیم؟ مثلاً چه می‌شود که من با پسرخاله‌ام این‌قدر صمیمی هستم؟ فکر می‌کنم می‌توانم بفهمم که چه ویژگی‌هایی دارد؛ مثلاً این‌که هم‌سنّ هستیم هر دوی‌مان پسرهستیم، اقوامیم، از بچگی با هم رفت‌وآمد داشته‌ایم، علاقه‌های‌مان شبیه هم است.

چه می‌شود که من با معلمم کاملاً رفتارم رسمی است؟ گمانم آقای معلّم ویژگی‌هایی دارد که باعث شده ارتباطم با او این‌قدر محترمانه و رسمی شود. مثلاً این‌که، او سنّش از من خیلی بیش‌تر است، به ما خیلی چیزها را یاد داده است، همیشه او را در کلاس و مدرسه دیده‌ایم، معمولاً غیر از صحبت‌های درسی با هم گفت‌وگوی دیگری نداشته‌ایم.

پس همه چیز زیر سرِ این ویژگی‌هاست. ویژگی‌های افراد می‌تواند برنامه‌ی ارتباطی من با آن‌ها را تغییر دهد.

پسرها با پسرها، دخترها با دخترها

یکی از این ویژگی‌ها که می‌تواند در ارتباط‌مان تأثیر داشته باشد، هم‌جنس بودن است. مثلاً دخترها با دخترها خیلی ارتباط راحت‌تری می‌توانند داشته باشند و پسرها هم با پسرها. ارتباط با غیرجنس هم دو نوع است. بعضی محرم‌ا‌ند و بعضی نامحرم. ارتباط با محرم‌ها خیلی راحت‌تر است تا ارتباط با نامحرم‌ها.

یک پسر، خیلی راحت با خواهر و مادر و خاله‌اش حرف می‌زند، با آن‌ها نشست و برخاست دارد، تفریح می‌رود و زندگی می‌کند. حالا شما فرض کنید به جای خواهر، یک دختر دیگر مثل دختر همسایه باشد، آیا این پسر همین‌قدر راحت است؟ قطعاً نه. خداوند دانا بعضی از افرادی که ما با آن‌ها راحتیم را جدا کرده و اسم آن‌ها را گذاشته است «محرم». بعضی دیگر که غریب‌ترند و ما با حُجب و حیای بیش‌تری با آن‌ها برخورد می‌کنیم را هم جدا کرده و اسم‌شان را گذاشته است «نامحرم».

ارتباطی که شما می‌خواهی داشته باشی، با کسی است که یک ویژگی مهم که می‌توانست باعث صمیمت بیش‌تر شود را ندارد و آن ویژگی، «هم‌جنس بودن» است. او یک پسر نیست. یک دختر است. محرم هم نیست و نامحرم است. تو باید برنامه‌ات را خیلی دقیق تنظیم کنی فریبرز، طوری که حتماً این را در نظر بگیری که او دختری نامحرم است. باید با او رفتاری رسمی‌تر داشته باشی. باید اگر ارتباطی هم داری در حدّ حرف‌های معمولی باشد و به نظر من سعی کنی مثلاً در همان جلسه‌ی مهمانی چند کلامی با هم صحبت کنید و این رابطه را خیلی کِش ندهی؛ چون اگر این ارتباط طولانی شود، احتمالاً به ارتباط عاطفی و وابستگی کشیده می‌شود، و چون شما هم‌جنس نیستید و نمی‌توانید در خانه و بیرون از خانه با هم راحت باشید، وابستگی عاطفی، زندگی هر دوی شما را خراب می‌کند و برای خانواده‌های‌تان هم دردسرساز است.

ارتباط عاطفی با جنس مخالف می‌تواند چه ضررهایی داشته باشد

بالاترین ضرری که این ارتباط می‌تواند داشته باشد این است که حداقل قسمتی از ذهنت را درگیر می‌کند و باعث می‌شود به کارهای اصلی، مانند تحصیل و اخلاقت لطمه بزند. اگر این ارتباط تقویت شود، به مرور زمان احساسِ وابستگیِ بیش‌تری می‌کنی و مدام دلت می‌خواهد با او حرف بزنی و کنارش باشی و زندگی‌ات به هم می‌ریزد. به قول معروف «سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند» وقتی ذهنی راحت و فعّال و تیز داری، چرا خودت را درگیر مسئله‌ای کنی که تو را تبدیل کند به فردی گوشه‌گیر، با فکر و ذهنی مشوّش، که مدام دوست دارد هندزفری توی گوشش بگذارد و ادای عاشق‌ها را در بیاورد؟ ارتباط عاطفی می‌تواند ذهن آن دختر را هم درگیر کند و او را از کارهایش بیندازد. آیا دوست داری مانع پیشرفت او شوی؟

میوه‌ی نارس را نخور

این را هم بگویم که هر چیزی وقتی دارد. میوه‌ی نارس دل درد می‌آورد، ولی میوه‌ی رسیده مقوّی است. ارتباط عاطفی با یک دختر برای یک جوان که نزدیک ازدواجش است، ایرادی ندارد؛ چون می‌تواند به خواستگاری فرد مورد علاقه‌اش برود و با او ازدواج کند و زیر یک سقف بروند؛ ولی این ارتباط برای یک نوجوان هیچ سودی ندارد و تنها ذهنش را درگیر می‌کند و باعث پس‌رفت و عقب‌ماندگی او می‌شود، و چون نمی‌تواند پیش آن دختر باشد، همیشه حالش را گرفته و اعصابش را داغون می‌کند.

دوست صمیمی‌ات را پیدا کن

ممکن است بگویی خب، پس من چه‌کار کنم؟ من دوست دارم یک دوست صمیمی داشته باشم که درد دل‌هایم را به او بگویم و با هم ارتباط عاطفی داشته باشیم. به تو حق می‌دهم؛ اما گمانم اگر اطرافت را خوب نگاه کنی، افرادی را پیدا می‌کنی که قطعاً صلاحیت چنین ارتباطی را دارند؛ افرادی مثل پدر، مادر، یک خواهر یا برادر خوب و حتی یک هم‌کلاسی صمیمی و همراه. همه‌ی دنیا در دخترِ دوستِ پدر تو خلاصه نشده است فریبرز. کافی است که اطرافت را دوباره نگاه کنی. دو نفر را می‌شناسم که سال‌های خوب جوانی‌شان را به پای تو صرف کرده‌اند و به اندازه‌ی سنّت برایت زجر و زحمت کشیده‌اند و هیچ‌وقت به رویت نیاورده‌اند. تو تشنه‌ی گفتن حرف‌هایت هستی. از کجا معلوم که آن‌ها تشنه‌ی شنیدنش نباشند.

CAPTCHA Image