سبز
فاطمه حاجیحسینی - 11ساله – اراک
درخت کاج همچنان مصمم به حفظ رنگ موهای سبزش بود. تمام دوستان و همسایگانش موهایشان را به رنگهای بنفش، قرمز، نارنجی، زرد و قهوهای تغییر داده بودند؛ اما درخت کاج که دلیلی برای تقلید از آنها نداشت، موهای سبز خودش را حفظ کرده بود و اهمیتی به تمسخر دیگران نمیداد.
کلاغها برگهایش را با منقار میکندند و به زمین میانداختند. درختهای همسایهاش عمدی موهایشان را به دست باد میسپردند تا موج بردارند. باد در گوشش زمزمه میکرد: «الآن نارنجی مد است! سبز دیگر زیبا نیست.»
و کاج در کمال خونسردی با خود میگفت: «اهمیتی ندارد که چه فکری میکنند.»
کاج صحبتهای دو درخت همسایه را شنید:
- خبر داری چنار هم موهایش را قهوهای کرده؟
- بله میدانم! واقعاً زیبا شده!
و بعد صدایشان را پایین میآوردند؛
- کاش این کاج احمق را صاعقه بزند! با آن موهای سبزش!
- این روزها دیگر هرکس موهایش سبز باشد، یعنی از زمانه بیخبر است!
و کاج در کمال خونسردی با خود میگفت: «اهمیتی ندارد که چه فکری میکنند.» گنجشکها دستهدسته روی شاخههایش نشستند و دربارهی رنگهای زرد و نارنجی و قرمز سرود خواندند. کاج باز هم در کمال خونسردی با خود گفت: «اصلاً اهمیتی ندارد که چه فکری میکنند.»
زمستان کمکم از راه رسید و توتها به خواب رفتند. گنجشکها به لانههایشان پناه بردند و همهجا سفید شد؛ اما درخت کاج همچنان سبز بود.
ارسال نظر در مورد این مقاله