اعصاب بوقی

10.22081/hk.2017.64596

اعصاب بوقی


اعصاب بوقی

علی مهر

آقای مراعات، سوار بر خودروی پژو به طرف سر کوچه می‌راند که آقای ساکت، سوار بر خودروی پراید وارد کوچه می‌شود. پراید بوقی می‌زند، یعنی سلام و پژو با دو تک‌بوق پاسخ می‌دهد: «سلام، چه‌طوری؟»

پراید بوق کمی کشدار می‌زند یعنی چه خبر؟

آقای نظیف که از دیروز ناخوش احوال است و در اتاق خوابیده از صدای بوق‌ها از خواب می‌پرد. ناله می‌کند. به اطراف نگاه می‌کند و باز ناله می‌کند. پژو با بوقی کش‌دارتر پاسخ می‌دهد: «خوبم، تو چه‌طوری؟»

پراید بوقی پاسخ می‌دهد: «هِی، می‌گذرانیم.»

صدای گریه‌ی کودکی از پنجره‌ی یکی از خانه‌ها بلند می‌شود.

پژو باز بوق می‌زند: «در خدمت باشیم.»

پراید یک تک‌بوق زد یعنی ممنون و یک بوق کمی کشیده بعد از آن یعنی شام با خانواده تشریف بیاورید. آقای مراعات بوقی زد که آقای ساکت معنای آن را نفهمید. پژو راه افتاد و چند لحظه بعد هم پراید.

قبل از این‌که پژو وارد خیابان شود آقای مراعات از آینه‌ی جلو، خودروی آقای نظیف را دید که دست‌هایش را مانند شعاردهندگان در هوا تکان می‌داد؛ اما چون شیشه‌های خودرو بالا بود چیزی نشنید. پژو وارد خیابان شد و پراید به ته کوچه رفت. آقای نظیف هم‌چنان فریاد می‌زد: «بوق و مرض، بوق و درد. چرا مراعات نمی‌کنید؟ چرا انصاف ندارید؟ آن چیزی که روی خودروهای‌تان نصب کردند بوق است، نه زبان آدمی‌زاد. چرا فکر همسایه‌ها نیستید؟ چرا فکر بچه و مریض و پیرها نیستید؟ کوچه را پر کردند از آلودگی صوتی!» و بعد با خود فکر کرد آن‌چه دیشب در اخبار شنیده همین بوده و درست گفته یا نه.

CAPTCHA Image