سطل زباله شاخ درآورد!
حورا اصفهانیان
● هر زبالهای که در خیابان سبز میشود، یک مو از زیبایی طبیعت کنده میشود.
● پارک، نیمکتهای زخمی را رنگ میزند؛ گنجشکها را به مهمانی بهار دعوت میکند.
● برف، رود را به زمین هدیه داد، تا زنبیل دریاچه پر از ماهی شود.
● شاخههای درخت به آلودگی هوا تیراندازی کردند، تا ابرها نفس بکشند.
● ماشین خراب به تعمیرگاه رفت، تا دود را از سر خورشید بتکاند.
● گربه زبالههای کوچه را جمع کرد، سطل از تعجب شاخ درآورد.
● دوچرخه پا به پای هوای پاک قدم زد، تا دود را از شهر بیرون کند.
● دشت پر از گل زیر آسمان خاکستری پرپر شد؛ پروانهها دستنیافتنی شدند.
● با تیر و کمان گنجشک روی شاخه را زخمی کردم؛ چهطور تنهایی درخت را تعریف کنم؟
● هر پرندهای که از قفس آزاد میشود، برای صاحبش در آسمان آرزوی پرواز میکند.
● مسواک به شیر آب باز خیره شده؛ شب با عذاب وجدان به خواب میرود.
● بادبادک گردوغبار روی ابر را پاک میکند، ریهی شهر نفس میکشد.
● سوسک روی ظرف کثیف رژه میرود و به اقتدار خود افتخار میکند.
● نیکمت زخمی مدرسه هر شب رؤیای رنگ میبیند؛ بابای مدرسه صبح با نوشدارو قهوهای میآید.
● باران روی هوای شهر دست کشیده، بوی سیگار را از ریهها دور میکند.
● ماشین، روغنسوزی دارد؛ به صاحبش اخطار میدهد تا او را به تعمیرگاه برده خیابان را نجات دهد.
● خورشید کنار گل آفتابگردان نشسته، آبیاری قطرهای را هدایت میکند.
● باد، پنجرهی اتاقم را باز کرده و شعر باران را که روی دفتر سرودهام، برای آسمان ابری پست میکند.
● توپ فوتبال، شیشهی اتاقم را شکست؛ کوچه برای معذرتخواهی به خانهیمان آمد.
ارسال نظر در مورد این مقاله