سطل زباله شاخ درآورد!

10.22081/hk.2017.63897

سطل زباله شاخ درآورد!


سطل زباله شاخ درآورد!

حورا اصفهانیان

● هر زباله‌ای که در خیابان سبز می‌شود، یک مو از زیبایی طبیعت کنده می‌شود.

● پارک، نیمکت‌های زخمی را رنگ می‌زند؛ گنجشک‌ها را به مهمانی بهار دعوت می‌کند.

● برف، رود را به زمین هدیه داد، تا زنبیل دریاچه پر از ماهی شود.

● شاخه‌های درخت به آلودگی هوا تیراندازی کردند، تا ابرها نفس بکشند.

● ماشین خراب به تعمیرگاه رفت، تا دود را از سر خورشید بتکاند.

● گربه زباله‌های کوچه را جمع کرد، سطل از تعجب شاخ درآورد.

● دوچرخه پا به پای هوای پاک قدم زد، تا دود را از شهر بیرون کند.

● دشت پر از گل زیر آسمان خاکستری پرپر شد؛ پروانه‌ها دست‌نیافتنی شدند.

● با تیر و کمان گنجشک روی شاخه را زخمی کردم؛ چه‌طور تنهایی درخت را تعریف کنم؟

● هر پرنده‌ای که از قفس آزاد می‌شود، برای صاحبش در آسمان آرزوی پرواز می‌کند.

● مسواک به شیر آب باز خیره شده؛ شب با عذاب وجدان به خواب می‌رود.

● بادبادک گردوغبار روی ابر را پاک می‌کند، ریه‌ی شهر نفس می‌کشد.

● سوسک روی ظرف کثیف رژه می‌رود و به اقتدار خود افتخار می‌کند.

● نیکمت زخمی مدرسه هر شب رؤیای رنگ می‌بیند؛ بابای مدرسه صبح با نوشدارو قهوه‌ای می‌آید.

● باران روی هوای شهر دست کشیده، بوی سیگار را از ریه‌ها دور می‌کند.

● ماشین، روغن‌سوزی دارد؛ به صاحبش اخطار می‌دهد تا او را به تعمیرگاه برده خیابان را نجات دهد.

● خورشید کنار گل آفتاب‌گردان نشسته، آبیاری قطره‌ای را هدایت می‌کند.

● باد، پنجره‌ی اتاقم را باز کرده و شعر باران را که روی دفتر سروده‌ام، برای آسمان ابری پست می‌کند.

● توپ فوتبال، شیشه‌ی اتاقم را شکست؛ کوچه برای معذرت‌خواهی به خانه‌ی‌مان آمد.

CAPTCHA Image