کمیک استریپ
ماجراهای آقاکلهپوک(1)
1. تصویر یک آدم گیج و حواسپرت و... (آقاکلهپوک آن روزهای اول، اصلاً کلهپوک نبود و هیچکس به او نمیگفت کلهپوک.)
2. همان آدم دارد فکر میکند و روی سرش حباب است و تصاویر مختلف توی آن درهم و برهم است. (او از روزی که به خیلی چیزها فکر کرد و خیلی چیزها را فهمید، شد کلهپوک.)
3. او اول در مورد آدمها فکر کرد و فهمید. بعضی از آدمها زشت هستند و بعضیها خوشگل. (توی حباب بالای سر او، آدمهای زشت و خوشگل دیده میشوند.)
4. بعضیها کچل هستند و بعضیها مودار. (توی حباب بالای سر آقاکلهپوک، آدمهای
کچل و مودار دیده میشوند.)
5. بعضیها قدبلند هستند و بعضیها قدکوتاه. (توی حباب بالای سر او، آدمهای قدبلند و قدکوتاه جمع شدهاند.)
6. بعضیها عینک دارند و بعضیها ندارند. (حباب بالای سر آقاکلهپوک، پر از آدمهای
باعینک و بیعینک است.)
7. و بزرگترین کشف او در مورد آدمها این بود که بعضی از آدمها زن هستند و بعضیها
مرد. (حباب بالای سر او، از زن و مرد پر شده است.)
8. با این کفشهای بزرگ و پی در پی، مغز آقاکلهپوک دیگر نتوانست تحمل کند (مغز آقاکلهپوک، پا درآورده و در حال فرار از کلهی اوست.)
با کشفهای بعدی آقاکلهپوک در مورد حیوانات، در قسمت بعد آشنا میشوید.
ارسال نظر در مورد این مقاله