فاطمه نفری
چه کسی گفته است سیاه رنگ غم است و باید برای مردهها سیاه پوشید؟ چه کسی گفته است در رنگ سیاه همهی امیدها مرده است؟
من توی سیاهیها امید را شناختهام و از کودکی در سیاهی دامن آسمان، زیباترین لالاییها را با صدای فرشتهای به نام مادر شنیدهام. من در سیاهی شب، جادههایی را پیدا کردهام که از چشم روز پنهان است، جادهای از جنس ستارهها. من تمام غمهایم را با سیاهی شب تقسیم کردهام و در آغوشش مخفیانه گریستهام، اصلاً من امید را به رنگ شب میشناسم، به رنگ مهتاب و کرمهای شبتاب...
و حالا ایستادهام مقابل شب و از تاریکیاش نمیترسم، زیرا در دلم گنجینهای از نور دارم. در دوردستها سوسوی چراغهای روشن، در دلم سوسوی امید داشتن او، و امید، خانهی دلم را چراغانی میکند؛ وقتی به آسمان شب با چراغهای روشنش مینگرم، و یقین میکنم که خداوند همه چیز است، نور و تاریکی و شب و روز...
روز جلوهای از عظمت اوست و شب جلوهای دیگر، همانند مرگ و تولد. و وقتی خدای روشنیها در سیاهیها نیز هست، آیا نمیتوان به سیاهی شب امید داشت؟ سیاهی همیشه بد نیست، در سیاهیها گوهرها بهتر شناخته میشوند و هر گوهری تکهای از وجود خداست. به راستی خداوند نور آسمانها و زمین است، نور پولکهای رنگارنگِ دامن آسمان، نور قلبهای تاریک، نور چشمهای بینا!
ارسال نظر در مورد این مقاله