آدمای چنگالی
عباس عرفانیمهر
عید نو آمد و سلامی کرد
روز اول دیلام دالای کرد
غنچهها فرتی باز گردیدند
شاخهها لنگدراز گردیدند
برگها روی شاخه قِر دادند
بیدها زلفِ خویش فِر دادند
روز دوم نگو که غوغا شد
جنگل از آدم عین دریا شد
شد سهسوته تو جنگل خالی
غرق در آدمای چنگالی
آدما دونه دونه لم دادند
با یه جیغ حیوونا رو رَم دادند
مادرا پوشکا رو وا کردند
روی تاج گلا رها کردند
با تَبَر شاخهها ترق تق شد
پای سبز نهالها لَق شد
کم کمک عمرِ عید سر آمد
آخرین تایم از سفر آمد
همه رفتند و روحیات عالی
جنگلی ماند، عین آشغالی
---------------
سونامی
طیبه شامانی
خانهتکانی مثل بمب است
مثل سونامی یا که طوفان
کاری به کارش من ندارم
خیلی بدم میآید از آن
ساعت، گرامافون، گلدان
یک عالمه چیز عتیقه
جا دادهام توی اتاقم
خیلی مرتب باسلیقه
هر سال این خانهتکانی
بد میکند احوالِ من را
گم میشود کل اتاقم
وقتی میآید خانهی ما
ارسال نظر در مورد این مقاله