پرنده‌های مهاجر در آشپزخانه

10.22081/hk.2017.63647

پرنده‌های مهاجر در آشپزخانه


 

 

فاطمه بختیاری

● لباس‌های کهنه‌ام را با خساست بخشیدم و لباس‌های عیدم را با سخاوت خریدم.

● برای عید همه‌چیز دارم، الّا یک دوست که همه‌ی خریدهایم را به رخش بکشم.

● حراج‌های دم عید اگر جنس خوب ندارد؛ اما پول خوب برای بعضی‌ها دارد.

● اولین آرزویم کنار سفره‌ی هفت‌سین این بود که اولین نفر باشم که کاسه‌ی آجیل را خالی می‌کند.

● هرجا عیددیدنی رفتم، آن‌قدر مؤدب بودم که فکر کردند بزرگ شدم و عیدی نمی‌خواهم.

● گربه‌ی خانه، اولین کسی است که عید را به ماهی قرمز تبریک می‌گوید.

● سبزه‌ی عید بیش‌تر از آن‌که سبزه باشد، نمایشگاه گره زدن دخترهای دم‌بخت است.

● خروس برای آن‌که جوجه‌های قشنگ داشته باشد، تخم‌مرغ‌های رنگی هفت‌سین را برد لانه‌اش.

● روز سیزده به‌در، روز آواره شدن سبزه‌های هفت‌سین است.

● تمام سال صبر کردم تا عیدی بگیرم، به جایش آبله‌مرغان گرفتم.

● مادرم خانه‌تکانی کرد، جیب‌های بابا تمیزِ تمیز شد.

● کرسی مادربزرگ آن‌قدر گرم است که زمستان از آن فرار می‌کند.

● برای دماغم فرقی نمی‌کند زمستان است یا بهار، همیشه چکه می‌کند.

● کوچه زیر لحاف برف خوابید تا آفتاب بهار، لحاف را پاره پاره کند.

● خانه‌ی عنکبوت‌ها همیشه در اسفند ویران می‌شود.

● درختان از ترس آتش، در زمستان لباس برف می‌پوشند.

● وقتی هوا سرد است سرما نمی‌خورم، حرص می‌خورم که چرا از خانه بیرون آمدم.

● آدم‌برفی در انتظار آمدن بهار این‌قدر ایستاد که زیر پایش آب جمع شد.

● نمی‌دانم چرا هر وقت نهالی می‌کارم، یاد درخت‌هایی که بریدم می‌افتم.

● پرنده‌های مهاجر در زمستان راه را گم کردند، در آشپزخانه پیدا شدند.

CAPTCHA Image