فاطمه بختیاری
● لباسهای کهنهام را با خساست بخشیدم و لباسهای عیدم را با سخاوت خریدم.
● برای عید همهچیز دارم، الّا یک دوست که همهی خریدهایم را به رخش بکشم.
● حراجهای دم عید اگر جنس خوب ندارد؛ اما پول خوب برای بعضیها دارد.
● اولین آرزویم کنار سفرهی هفتسین این بود که اولین نفر باشم که کاسهی آجیل را خالی میکند.
● هرجا عیددیدنی رفتم، آنقدر مؤدب بودم که فکر کردند بزرگ شدم و عیدی نمیخواهم.
● گربهی خانه، اولین کسی است که عید را به ماهی قرمز تبریک میگوید.
● سبزهی عید بیشتر از آنکه سبزه باشد، نمایشگاه گره زدن دخترهای دمبخت است.
● خروس برای آنکه جوجههای قشنگ داشته باشد، تخممرغهای رنگی هفتسین را برد لانهاش.
● روز سیزده بهدر، روز آواره شدن سبزههای هفتسین است.
● تمام سال صبر کردم تا عیدی بگیرم، به جایش آبلهمرغان گرفتم.
● مادرم خانهتکانی کرد، جیبهای بابا تمیزِ تمیز شد.
● کرسی مادربزرگ آنقدر گرم است که زمستان از آن فرار میکند.
● برای دماغم فرقی نمیکند زمستان است یا بهار، همیشه چکه میکند.
● کوچه زیر لحاف برف خوابید تا آفتاب بهار، لحاف را پاره پاره کند.
● خانهی عنکبوتها همیشه در اسفند ویران میشود.
● درختان از ترس آتش، در زمستان لباس برف میپوشند.
● وقتی هوا سرد است سرما نمیخورم، حرص میخورم که چرا از خانه بیرون آمدم.
● آدمبرفی در انتظار آمدن بهار اینقدر ایستاد که زیر پایش آب جمع شد.
● نمیدانم چرا هر وقت نهالی میکارم، یاد درختهایی که بریدم میافتم.
● پرندههای مهاجر در زمستان راه را گم کردند، در آشپزخانه پیدا شدند.
ارسال نظر در مورد این مقاله