این یک نفر: سید رضی، مردی به رنگ امام علی علیه السلام (ص 36)

10.22081/hk.2017.63502

این یک نفر: سید رضی، مردی به رنگ امام علی علیه السلام (ص 36)


سیده‌اعظم سادات

سید به طبقی(1) که وسط حیاط گذاشته بودند، نیم‌نگاهی انداخت و بعد به شاگردهایش که دور تا دور حیاط ایستاده بودند، نگاه کرد.

بار سوم بود که طبق پر از سکه را برای صاحب این خانه می‌آوردند. هر بار به بهانه‌ای رد کرده بود. حالا که پای چند نفر در میان بود چه می‌شد؟ سید چند قدمی به جلو آمد و با صدایی آرام به مأمور وزیر گفت: «اکر امکان دارد، چند لحظه بیرون خانه منتظر باشید.»

مأمور کلاه مشکی‌اش را روی سر جابه‌جا کرد و با اخم به سمت در چوبی رفت. سربازها دستپاچه چند قدمی به عقب رفتند. سید رو به طلبه‌ها گفت: «مرا ببخشید که وقت‌تان را گرفته‌ام؛ اما باید از خودتان می‌پرسیدم. این سکه‌ها که می‌بینید، هدیه‌ای است از ابی‌محمد مهلبی وزیر بهاء‌الدوله. بار اول برای تولد پسرم برای من به عنوان هدیه فرستاد، قبول نکردم. بار دوم برای آن خانم‌هایی که خادم‌اند و کمک کرده بودند تا بچه به دنیا بیاید. آن‌ها هم خودی بودند و هیچ سکه‌ای قبول نکردند. بار سوم برای شما طلبه‌ها فرستاده است.» شاگردهای سید با نگاهی پر از سؤال به او نگاه کردند. سید با لحنی مهربان گفت: «اگر کسی در بین شما هست که به این دوهزار دینار نیازی دارد و یا کمی از آن را می‌خواهد، بردارد.»

در بین جمع شاگردها، فقط یکی از طلبه‌ها بود که این‌پا و آن‌پا می‌کرد. بعد از چند لحظه به سمت طَبق رفت و با دستی لرزان یکی از سکه‌ها را برداشت. سید با تعجب به او نگاه کرد و با مهربانی پرسید: «چرا این کار را کردی؟» نگاه گیرای جوان از صورت نورانی استاد تا پایین قبای چندتکه‌اش کشیده شد. با صدایی آرام و لحنی خجالت‌زده گفت: «دیشب روغن چراغ تمام شد. خادم مدرسه نبودند تا روغن را از انبار بیرون بیاورند. پولی نداشتم که از بقالی روغن بخرم؛ برای همین روغن را قرضی برداشتم و به بقال گفتم پولش را می‌آورم. این یک دینار را برای ادای قرضم می‌خواهم.»

سید که حالا در چهره‌ی نورانی‌اش غم عمیقی موج می‌زد، رو به خادم مدرسه که آرام و سر به‌زیر ایستاده بود، گفت: «همین امروز از روی کلید انبار مدرسه به تعداد همه‌ی طلبه‌ها کلید بسازید.» بعد با دست به مأمور وزیر اشاره کرد و با صدایی بلند گفت: «بفرمایید این طبق را ببرید! شاگردهایم از سکه‌های طلا بی‌نیازند.»

***

محمد بن حسین بغدادى، معروف به «سید رضى» در قرن چهارم هجرى در شهر بغداد به دنیا آمد.

نَسَب سید رضی از طرف پدر به امام کاظم علیه السلام و از طرف مادر به امام زین‌العابدین علیه السلام مى‌‌‏رسد.

پدر او ابواحمد حسین، از انسان‌های بزرگ و مورد توجه حکومت، و مسئول رسیدگى به شکایات مردم بود. او مسؤلیت حج را نیز به عهده داشت.

مادرش فاطمه، زنى باسواد و باتقوا بود.

سید رضی از همان سال‌های کودکی در کلاس‌های درس اساتید بزرگ حاضر شد و با هوش سرشاری که داشت به مقام بالای علمی و معنوی رسید؛ آن‌قدر که در هفده‌سالگی به تدریس و نوشتن علومی که یاد گرفته بود، مشغول شد.

از ویژگی‌های خاص ایشان این بود که بین عالمان شیعه و سنی و حتی ادیان دیگر فرقی نمی‌گذاشت و با همه به احترام رفتار می‌کرد و از علوم دانشمندهای آن‌ها بهره می‌گرفت.

مهم‌ترین و معروف‌ترین استادش شیخ مفید، از دانشمندان معروف جهان اسلام است.

از کارهای اساسی ایشان می‌توان به تأسیس مدرسه‏‌ای به نام «دارالعلم» در شهر بغداد اشاره کرد. او در حالی که اولین مدرسه‌ی اسلامی را پایه‌گذاری کرد، برای طلاب کتاب‌خانه‌ای بزرگ نیز در همان مدرسه تدارک دید. او با عشق به تربیت شاگردانى عالم در علوم اسلامى پرداخت.

در سال 388 هجرى بهاء‌الدوله او را به جانشینى خود انتخاب کرد و لقب «شریف جلیل» را به او داد. هم‌چنین مقام ریاست سادات و مسئولیت رسیدگى به شکایات مردم به ایشان رسید. او سرپرستی حج را نیز به عهده گرفت.

یکی از مهم‌ترین کارهای سید رضی، جمع‌آوری نهج‌البلاغه بود. او با عشق و علاقه‌ای که به امام علی علیه السلام داشت، این کار ارزش‌مند را به خوبی انجام داد و کتابی را که معروف به «برادر قرآن» است، به خانه‌های دوست‌داران علی علیه السلام و عدالت فرستاد.

سید رضی در مقدمه‌ی نهج‌البلاغه، هدف خود را از نوشتن این کتاب این‌طور بیان کرده است: «منظورم این بود که علاوه بر فضایل بى‌شمار دیگر، بزرگى قدر و شخصیت امیرمؤمنان را از این نظر روشن سازم که:

امام على علیه السلام تنها فردى است که از میان تمام گذشتگانى که سخنى از آن‌ها به جا مانده، به آخرین مرحله‌ی فصاحت و بلاغت (شیوایی و رسایی) رسیده و گفتار او اقیانوسى است بی‌کرانه، که سخن هیچ سخنرانی به پایه‌ی آن نخواهد رسید. بعد از تمام شدن کتاب، چنین دیدم که نامش را «نهج‌البلاغه» بگذارم؛ زیرا این کتاب درهاى بلاغت را به روى بیننده مى‏‌گشاید، و آرزو‏‌هایش را به او نزدیک مى‌‏سازد.

سخنان آن حضرت در این کتاب باارزش، به سه قسمت مهم تقسیم شده است:

اول: سخنرانی‌ها و خطبه‏‌ها. دوم: نامه‌‏ها. سوم: کلمه‌های حکمت‌آمیز و پندها.»

سید رضی در 47 سالگی از دنیا رفت و غمِ نبود ایشان، آسمان اسلام را تیره و تار کرد. خاموشی ناگهانی و مرموز این ستاره‌ی نورانی، برادرش سید مرتضی را آن‌قدر افسرده کرد که به حرم امامین کاظمینC پناه برد.

تعداد زیادی از مردم، جنازه‌ی سید رضى را تشییع کردند و وزیر فخرالملک بر جنازه‌ی ایشان نماز خواند. پیکر پاک ایشان را در منزل خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسین علیه السلام انتقال دادند.

پی‌نوشت:

1. سینی بزرگ.

منبع:

شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج1، ص31 و 41.

منتظم ابن‌جوزی، ج7، ص98، استاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی دوانی.

مستدرک الوسائل، ج3، ص516.

رجال نجاشی، ص192.

نگاهی کوتاه به زندگانی پرافتخار سید رضی، علی دوانی، ص2.

CAPTCHA Image