کوچولوتر از شعر سعیده موسویزاده |
درخت گلابی حدیثه هاشمی |
ابر سپید پنیر نیمروز نیمرو نان کوهپایه و سبزی دامنهها چه نقاشی اشتهاآوری! 2 پرندگان مهاجر جغرافیا را عوض کردهاند 3 بیچاره تقویم چار فصلش برگریزان است 4 خروس رستاخیز روستاست 5 نیمکت چرت میزند پارک تنهایی را میشمارد 6 تاب مرا به خاطر میآورد درختان پر از خنده میشوند 7 دریا گیسوانش را به شانه ریخت 8 پیله سکوی پرواز |
جای مادربزرگم همیشه در میان دلم سبز و آبی است دانهای را درون زمین کاشت یادگارش درخت گلابی است
میرسد فصل شیرین لبخند میزند شاخههایش جوانه تکدرخت عزیز حیاط است او برای همه اهل خانه
برگهایش به هنگام پاییز اتفاقی پر از رنگ دارد مثل مادربزرگی که گاهی روی مویش حنا میگذارد
ساده و مهربان و صمیمی است پیر اما دلش بانشاط است کاشکی زنده باشد همیشه او که مادربزرگ حیاط است
|
کتابها خورشید احمد خدادوست
|
بوی زندگی محمود پوروهاب |
کتابها نورند
چراغ آینده
کتابها خورشید
همیشه تابنده
کتابها هستند
درخت دانایی
پر از هوای نو
پر از شکوفایی
ورق ورق شعر است
کتاب این دنیا
ورق بزن با گل
کتاب دنیا را
|
بوی گل، بوی عشق بوی زندگی بده. بوی روزهای سخت بوی خستگی شاد باش مهربان مثل آفتاب و باد باش! با تمام برگها آی پهلوان زندگی! دیو مشکلات را
|
ارسال نظر در مورد این مقاله