با رمان‌نویس‌ها


مصطفی بیان

«ماشین تحریر» را برای اولین بار «هنری میل» در سال 1714 ابداع کرد که نمونه‌ای از آن به جا نمانده و تمامی طرح‌های این ماشین ابتدایی مفقود شده ‌است. در سال 1867 «کریستوفر لتم شولز» با دو تن از همکارانش به نام‌های «کارلوس گلیدن» و «ساموئل سول» ماشین تایپ خود را تکمیل کردند و پس از دریافت امتیاز، شولز پروانه‌ی تولید ابداع خود را در آمریکا به ثبت رساند و اولین ماشین تایپ تجاری با نام «رمینگتون مدل 1» در سال ۱۸۷۳ وارد بازار شد. شولز در این شیوه، ماشین تایپ خود را بر مبنای ضربه‌زدن کلیدهای ماشین روی نواری سیاه و جوهری ابداع کرد. «توماس ادیسون» نیز در ابداع ماشین تایپ نقش داشته ‌است. وی در سال ۱۸۷۲ ماشین تایپ الکتریکی را ابداع کرد که تا سال ۱۹۵۰ هیچ استفاده‌ای از آن نشد و این ابداع تقریباً ناشناخته  ماند.

تا اواخر قرن بیستم، ماشین‌ تحریر یکی از ابزارهای جدانشدنی دفاتر و مشاغل مرتبط با نوشتن بوده است. از دهه‌ی ۱۹۸۰ به بعد، کم‌کم ورود رایانه‌های شخصی، باعث خروج ماشین‌‌های تحریر از بازار شدند.

نویسندگانی مانند وودی آلن، پُل استر و مارتین اسکورسیزی هنوز هم با ماشین تحریر می‌نویسند که اغلب هم مایه‌ی تحیر و تعجب هستند!

مارک تواین

«مارک تواین» نویسنده‌ی آمریکایی، اولین نویسنده‌ای بود که با مدل‌های اولیه‌ی ماشین تحریر شرکت رمینگتون، کتاب نوشت (زندگی روی می‌سی‌سی‌پی) و به ناشرش تحویل داد. معروف‌‌شدن رمان مارک تواین، در عین حال به تبلیغی برای ماشین تحریر رمینگتون بدل شد؛ آن هم در حالی که خود مارک تواین نمی‌خواست استفاده‌ از ماشین تحریر در نوشتن رمانش زیاد علنی شود. او می‌گوید: «اخیراً دیگر از نوشتن با ماشین تحریر صرف‌ نظر کرده‌ام؛ چون هر بار که با آن نامه‌ای می‌نویسم، دریافت‌‌کننده تقاضا می‌کند دستگاه را توصیف کنم و مزیّت‌ها و پیش‌رفت‌های کاری خودم در استفاده از آن را شرح دهم. این نوع سؤال‌ها باعث شده دیگر نامه‌نوشتن با ماشین برایم دل‌چسب نباشد.»

مارک، توانست با دو داستان پرماجرای خود، («ماجراهای تام سایر» و «ماجراهای هاکلبری فین») به نویسنده‌ای جهانی در حوزه‌ی ادبیات نوجوان بدل شود. «ارنست همینگوی» برنده‌ی نوبل ادبیات، درباره‌ی این کتاب نوشته است: «ماجراهای هاکلبری فین، بهترین کتابی است که تا به حال داشتهایم. تمام داستان‌های آمریکایی، از آن بیرون آمدهاند. چیزی پیش از آن نبوده است.»

ارنست همینگوی

یکی از دلایل عمده‌ی اهدای جایزه‌ی ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ و جایزه‌ی پولیتسر 1953 به ارنست همینگوی، رمان «پیرمرد و دریا» بوده است؛ کتابی که سه سال قبل از اهدای جایزه در کوبا نوشت. همینگوی برخلاف بسیاری از نویسندگان، کم‌تر به «پیرنگ (طرح و توطئه)» اعتقاد داشت. او خود را به دنیای تاریک و مبهم ایده‌ای که در ذهن داشت، پرتاب می‌کرد و از آن دنیایی روشن می‌ساخت. او راز این روشنایی را در حرکت داستان می‌داند. همینگوی در مورد نقشه‌ی داستان‌هایش می‌گوید: «گاهی شما تمام داستان را می‌دانید و گاهی نیز داستان هنگام نوشتن و کم‌کم شکل خودش را پیدا می‌کند که در این حالت، خودتان هم نمی‌دانید داستان چه خواهد شد؛ یعنی با حرکت داستان، همه چیز تغییر می‌کند. تغییر داستان، حرکت را و حرکت، داستان را به وجود می‌آورد. گاهی، حرکت آن قدر کُند است که انگار حرکتی وجود ندارد؛ ولی همیشه تغییر و حرکت در داستان هست!»

آگاتا کریستی

قرن نوزدهم را قرن تولد ادبیات پلیسی دانسته‌اند. غالباً فکر می‌کنیم ادبیات پلیسی بخش عمده‌اش از آمریکا می‌آید، در صورتی که اصلاً این ‌طور نیست! بهتر است بگوییم تمام شاه‌کارهای پلیسی جهان یا بخش عمده‌ی آن از انگلستان می‌آیند. بخش عمده‌ی این‌ها را نابغه‌ی ادبیات پلیسی، خانم «آگاتا کریستی» نوشته است. این نویسنده‌ی زن انگلیسی، شاید معروف‌ترین جنایی‌نویس جهان باشد و هم‌چنین آثارش بی‌شک پُرفروش‌‌ترین آثار پلیسی دنیاست! آگاتا در طی سالیان متمادی، توانست دو شخصیت کاوش‌گر به نام‌های «آقای پوآرو» و خانم «مارپِل» را خلق کند.

پل استر

او رمان‌نویس آمریکایی است. شخصیت‌های رمان‌های او، آدم‌های کنجکاو و پرتحرکی هستند. یکی از ویژگی‌های آثار استر این است که خودش همیشه حضور دارد و زندگی شخصی‌اش به نوعی به رمان‌هایش نفوذ می‌کند. «پل بنجامین اُوستر»، به خاطر نوشتن «سه‌گانه‌ی نیویورک» شهرت جهانی پیدا کرد. او در این کتاب، تصویری از آمریکای فعلی به مخاطب ارائه می‌دهد که برخلاف تبلیغات رسمی، هیچ جلال و شکوهی ندارد، از آرامش و آسایش در آن خبری نیست و آدم‌هایش هم در مرز جنون و سلامت عقل و نفس قرار دارند.

جورج اورول

«اریک آرتور بلر»، نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که اغلب با نام مستعار «جورج اورول» شناخته می‌شود. جورج اورول برای کسب تجربه، مدتی را در بین فقرا، بی‌خانمانان و کارگران فصلی لندن و پاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرف‌شویی یک هتل کار می‌کرد. در این زمان، شروع به نوشتن تجربیات خود کرد. بیش‌تر شهرت او مرهون دو رمان «قلعه‌ی حیوانات» و نیز رمان «1984» است.

گابریل گارسیا مارکز

مارکز، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات سال ۱۹۸۲ را، بیش از دیگر آثارش به خاطر رمان «صد سال تنهایی» می‌شناسند که یکی از پُرفروش‌ترین کتاب‌های جهان است. مانند بسیاری از نویسندگان دیگر که دانشگاه را تجربه کردند و آن را کوچک شمردند، گارسیا مارکز نیز متوجه شد که علاقه‌ای به مطالعه در رشته‌ی دانشگاهی‌ ندارد و به کسی بدل شده که کاری را بر حسب وظیفه و اجبار انجام می‌‌دهد؛ به این ترتیب، دوران سرگردانی او آغاز شد، کلاس‌هایش را نادیده گرفت و از خودش و درس‌هایش غفلت کرد؛ سوار تراموای شهری می‌‌شد و به جای خواندن حقوق، شعر می‌خواند.

ویلیام فاکنر

او رمان‌نویس و برنده‌ی جایز‌ه‌ی نوبل ادبیات بود. شهرت او بیش‌تر به‌خاطر رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش است. ویلیام فاکنر، مخالف سرسخت برده‌داری بود و از آن‌ها که هنوز سیاهان را برده می‌دانستند، سخت خشمگین و از سیاهانی که هنوز تن به برده شدن می‌دادند، آزرده‌دل بود؛ این‌ تفکر، آزادمنشی و مخالفت با هرگونه تبعیض، در بیش‌تر آثار او قابل ‌لمس است. فاکنر، نویسندهای است با شاه‌کارهایی فراوان در کارنامه که هر یک در سطحی فراتر از نقطهی اوج کارنامه‌ی بسیاری از نویسندگان صاحبنام میایستد؛ نویسندهای که دوستتر میداشت خود را دهقان‌زادهای در کار کشاورزی بداند!

CAPTCHA Image