یک‌ روز، یک شغل


معلمی(1)

بیژن شهرامی

 

 

صدای تاپ‌تاپ قلبش را می‌شنود و تا چند لحظه‌ی دیگر قرار است به خانه‌ی معلم بزرگ حوزه(2) برود و از او بخواهد، وی را به شاگردی بپذیرد. آن‌طور که شنیده است، آقا به این راحتی‌ها کسی را به شاگردی خود نمی‌پذیرد؛ مگر این‌که یک جوری لیاقت خود را نشان دهد.

بعد از سلام و احوال‌پرسی، دوزانو می‌نشیند و در حالی که سرش را پایین انداخته است، خواسته‌ی خود را بر زبان می‌آورد.

آقا همین‌طور که با بادبزن خودش را بادمی‌زند، می‌پرسد: «آقاجون! فرزند کی هستی؟»

می‌خواهد اسم پدرش را بیاورد؛ اما یاد حدیثی می‌افتد که می‌فرماید معلم بر گردن انسان حقّ پدری دارد؛ به همین دلیل می‌گوید: «فرزند شما!»

آقا که انتظار شنیدن این جواب مؤدبانه را ندارد، جا می‌خورد و بدون پرسیدن چیز دیگری، اسمش را  شاگرد جدید مدرسه یادداشت می‌کند:

***

-           معلمی از بهترین شغل‌هاست؛ چنان‌که امام خمینی، آن را پیشه‌ی پیامبران خدا دانسته‌اند.

-           در اهمیت شغل معلمی، همین بس که آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند: «همه‌ی ما زیر بار منت معلمان هستیم(3).»

-           دوست‌داشتن شغل معلمی، اولین شرط برای پرداختن به آن است. با داشتن این دوستی و محبت، می‌توان رشته‌ی معلمی را برگزید و مهارت لازم را در مراکز تربیت معلم و دانشگاه‌ها به‌دست‌آورد.

-           معلم و شاگرد در مقابل هم وظایفی دارند که امام سجاد در یکی از کتاب‌های خود به آن‌ها اشاره فرموده‌اند.

-           استاد مطهری که سال‌روز شهادتش روز معلم نامیده شده است، جمله‌ی آموزنده‌ای دارد که علاقه‌مندان شغل معلمی باید آن را آویزه‌ی گوش خود کنند: «من ستایش‌گر معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت؛ نه اندیشه را.»

-           کسانی که می‌خواهند معلم شوند، باید بدانند دانش‌آموزان به رفتار و گفتارشان توجه بسیار دارند. آیت‌الله مجتهدی در این باره می‌فرمود: «من درس مبارزه با هوای نفس را از معلم کلاس اولم یاد گرفتم که به ما می‌گفت اگر امروز دلت کلوچه خواست، برو نقل بخر و اگر دلت شکلات خواست، برو نان‌قندی بخر...»

-           بعضی از پسرها ترجیح می‌دهند، به جای سربازی دو سال معلمی کنند و همین مقدمه‌ای می‌شود برای معلم‌شدن دائمی آن‌ها.

-           درباره‌ی دکتر حسابی نوشته‌اند که در حال تعلیم چند جوان داوطلب سرباز معلمی بود؛ یکی از آن‌ها که از سخت‌گیری استاد خسته شده بود، گفت: «جناب استاد! من که نمی‌خواهم موشک هوا کنم.» استاد لبخندی زد و گفت: «تو ممکن است نخواهی موشک هوا کنی؛ اما بچه‌هایی که می‌خواهی درس‌شان بدهی، ممکن است بخواهند موشک هوا کنند!»

-           و نکته‌ی آخر این‌که گفته‌اند:

آن‌که شب‌های مرا مهتاب داد

روز اول گفت: بابا آب داد

پی‌نوشت‌ها:

1. دوازده اردی‌بهشت، روز معلم.

2. آیت‌الله‌العظمی نجابت.

3. در دیدار با معلمان نمونه‌ی کشوری، 17/2/1393.

CAPTCHA Image