سخت‌گیری بیش از حد...


رامین جهان‌پور

گاهی سخت‌گیری‌های بیش از حد مانع رشد و پیش‌رفت افراد می‌شود؛ مثلاً فردی در سنین نوجوانی که بهترین دوره برای رشد و شکوفایی استعدادهاست، می‌خواهد در حرفه‌ای خاص که به آن علاقه‌مند است، پیش‌رفت کند؛ پس به کلاس‌ها و جلسه‌های آموزشی می‌رود؛ اما سخت‌گیری بیش از حد معلم یا استادش، باعث می‌شود نتواند در آزمون نمره‌ی قابل‌قبولی کسب کند. در نتیجه از موفقیت در رشته‌ای که انتخاب کرده، بازمی‌ماند؛ در صورتی که آمادگی و استعداد کافی را برای آموختن آن فن داشته است. گاهی وضعیت کاملاً فرق می‌کند. شخصی پیدا می‌شود که اصلاً در حرفه‌ای که برای آموزش ثبت‌نام کرده، استعدادی ندارد. این فرد به جای این‌که لحظه‌هایش را در آن‌جا هدر بدهد، باید دنبال کاری برود که به قول معروف، ژن آن را در وجودش داشته باشد. دوستی داشتم که معلم کلاس داستان‌نویسی بود. این دوست گرامی به سخت‌گیر بودن معروف بود. مدتی قبل، وقتی با او تلفنی صحبت می‌کردم، گفت: «می‌خواهم صادقانه به نکته‌ای اعتراف کنم و آن این‌که من با سخت‌گیری‌های بیش از حدّ خودم، باعث سرکوبیِ استعداد بسیاری از شاگردانم شدم و ذوق‌شان را کور کردم. در واقع نوشتن را آن‌قدر بر نوجوان‌های علاقه‌مند سخت گرفتم که اکثر آن‌ها برای همیشه قید داستان‌نویس شدن را زدند. من می‌خواستم با این سبک آموزش از آن‌ها نویسندگان بسیار حرفه‌ای بسازم؛ اما عکس ماجرا اتفاق افتاد؛ چون بسیاری از آن‌ها اعتمادبه‌نفس‌شان را از دست دادند و انگار به خودشان قبولانده بودند که به درد این کار نمی‌خورند! در صورتی‌که چند نفر آن‌ها از استعدادهای خوب آینده بودند. گاهی در کارهای خیری که با هدف‌ها و نیت‌های نیک انجام می‌شود، ترفند تشویق کردن و دل‌گرمی دادن به اشخاص، بهتر از سخت‌گیری‌های کاذب جواب می‌دهد.»

CAPTCHA Image