نوروز در جبههها
مجید اشتهاردی
هفتسین
سنت ایرانی سفرهی هفتسین در جبهه هم بود؛ البته در هر منطقه و لشکری، به شکلی جداگانه. هفتسین بچههای تخریبچی لشکر محمدرسولالله تهران که با مین سروکار داشتند، اینگونه بود: 1- مین سوسکی؛ 2- مین سبدی؛ 3- سیم تله؛ 4- سیمچین؛ 5- سیم خاردار؛ 6- سرنیزه؛ 7- سی چهار c4.
البته چیزهای دیگری هم گفته شده؛ مثل سوزن اسلحه، سنگر و...
همیشه عکس شهدا سر سفره بود و خیلی وقتها، همراه با دعای توسل، سال تحویل میشد.
عیدی
عیدی بچهها، از سکههای یک تا پنجاه ریالی و اسکناسهای صد تا هزار ریالی تبرّکشده به دست مبارک امام خمینیq بود. گاهی هم پولهایی بود که به یادگاری و امضای رزمندهها بود.
هروقت سروکلهی حاجیبخشی پیدا میشد، اگر در زمان عید نوروز بود، عیدی او سکههایی بود که متبرک شده بود.
در اسارت
بچههایی که در دست عراقیها اسیر بودند، از ایام نوروز خاطرات زیادی دارند:
یکی میگوید:
چند روز به عید، خانهتکانی ما شروع میشد؛ البته از مال دنیا بهجز دو تا پتوی کهنه چیز دیگری نداشتیم. از برنامههای کمدی و شاد تا پختوپز شیرینی اسارتی هم، کار بچهها بود. هفتسین ما هم اینها بودند: سیم (کابل یا خاردار)، سجاده، سمون یا صمون (نانی شبیه ساندویچ بود که کیفیتی نداشت)، سنگ، سبزی و سرکههای اسارتی.
عید نوروز در اسارت، فرصت و بهانهی خوبی برای از بین بردن کدورتها بود که ناخواسته، کدورتهایی هم پیش میآمد؛ البته محدود و کم. روز عید همهی بچهها به صف میشدند و برنامهی روبوسی، تبریک و دوستی دوباره داشتند. بعضی از سربازان عراقی که آن همه شور و شوق و خوشحالی را میدیدند، به شوخی به ما میگفتند: «عیدکم سعیدا! ایران رفتن بعیدا!»
آزاده علیاصغر افضلی که هشت سال اسیر بوده است.
شیرینی عید
عموجلیلی اخباری، یکی از دوستان عزیز ما در زمان اسارت بود. او در پختن شیرینی تبحّر داشت. او از فروشگاه اسارتگاه که به آن حانوت میگفتیم، مقداری شیرخشک با چند عدد کاکائو میگرفت، آنها را میجوشاند، با آب و شکر قاتی میکرد و نوعی شیرینی درست میکرد. بچههایی که بلد بودند با حلبی، ظرفهای مختلف درست کنند، دست به کار میشدند و از حلبها خالی روغن، سینیهای مستطیل درست میکردند. عموجلیل، شیرینیهای آماده را به شکل لوزی میبرید و توی سینی میچید؛ بعد میان بچهها تقسیم میشد.
یک اسیر گمنام
دید و بازدید عید
عراقیها از کار ما در روز عید خیلی در تعجب بودند. آنها میگفتند: «چه خبر است؟ این دید و بازدیدها برای چیست؟ شما مگر از اسارت به تنگ نیامدهاید که میگویید صد سال به اسارت؛ یعنی میخواهید صد سال اینجا بمانید؟» بدبختها چیزی نمیفهمیدند.
از گفتههای سردار آزاده ابوالقاسم رضایی*
ارسال نظر در مورد این مقاله