کتاب‌های گم‌شده


روضه‌ی خلد

فاطمه بختیاری

«مجد خوافی» از نویسندگان و شاعران قرن هفتم و هشتم است.

زمان تولد مجد خوافی به درستی مشخص نیست؛ اما براساس سال تألیف «روضه‌ی خلد» احتمالاً تولد او بین سال‌های 675 تا680 هجری‌قمری بوده است.

براساس اطلاعات به دست آمده از آثار مجد، پدرش درس نخوانده بود و به همین دلیل علاقه‌ای به تحصیل فرزندش نداشت؛ اما به سبب اشتیاق مجد به تحصیل، با وساطت شخصی به نام «فصیح‌الدین خوافی» پدر به تحصیل مجد رضایت داد.

مجد خود نوشته است: «جدّ مرا شمس خوری می‌گفتند که برای کسب طب به خوارزم رفته بود.»

درباره‌ی دیگر خاندان مجد اطلاعاتی در دست نیست. از حکایتی برمی‌آید او را برادری بوده که در زمان حیات مجد از دنیا رفته است.

مجد مقدمات علوم را نزد فصیح‌الدین خوافی آموخت و بعد از آن به نیشابور رفت.

خودش می‌نویسد: «نزدیک به  پنجاه سال در کسب علوم معقول و غیرمعقول رنج بردم و سی سال به تدریس فنون مشغول بودم.»

از دیگر آثار امجد: کنزالحکمة و دیوان اشعار.

خود کتاب:

مجد، کتاب روضه‌ی خلد را سال 733 هجری‌قمری نوشت و بار دیگر در سال 737 آن را تجدد و بازنگری کرد. او چهل سال بعد از سعدی ظهور کرد و به تقلید از گلستان  روضه‌ی خلد را نوشت.

خود گفته است: «روزی یکی از یاران، گلستان را با خود داشت. چند حکایت خواند. طبع را بدان مایل دیدم... تا به قدر وسع خویش بدان اقدام کنم.»

اگرچه گفته‌ی سعدی نمی‌رسد سخنم

قبول کن به کرم عذر مجد خوافی را

قبول عامه چو از اختیار بیرون است

چه جرم گفته‌ی زیبا و طبع صافی را

هم­چنان که گلستان به درخواست دوستی نوشته شد، روضه‌ی خلد هم به درخواست یکی از دوستان و یاران مجد خوافی به نگارش درآمد.

مجد به خواسته‌ی دوست تن می‌دهد و کتاب را در خرداد سال 733هجری‌قمری به پایان می‌رساند.

هفصدوسی‌وسه ز هجرت بود

ماه شوال و غره‌ی خرداد

که درِ روضه پیش اهل قبول

مجد خوافی به فرّخی بگشاد

روضه‌ی خلود در هجده باب است. البته در بازنگری دوباره‌ی مجد که چهار سال بعد صورت گرفت، مقداری به متن اضافه کرد. باب­هایی چون: در صفات حکام، در بیان علم، در بیان شفقت و ایثار و...

حکایت­های روضه‌ی خلد- همان‌طور که گفته شد- چند برابر گلستان سعدی است و شامل موضوعاتی چون: تمثیل، حکمت، آیات، قصه، وعظ، خبر و...

متن کتاب آمیخته با نظم و نثر است. روضه‌ی خلد با آن‌که کتاب ادبی است، از نظر تاریخی هم قابل بررسی است. اشاره به زلزله‌ی شهر خواف در سال  737 هجری‌قمری، یکی از نمونه‌های این خصوصیت است که از جنبه‌ی تاریخی اهمیت دارد.

از جنبه­های دیگر روضه‌ی خلد، طنز و نگاه طنزپردازی مجد به بعضی از حکایت­هاست.

 

متن کتاب:

حکایتی از مقدمه:

آورده‌اند که عیسی پیغمبر m با طایفه‌ای می‌گذشت. حیوانی مرده بر راه افتاده دیدند. هرکس در او عیبی گفت و دماغ گرفت. مسیح m گفت: «چرا دندان­های سپید وی را نمی‌بینید که به مروارید ماند؟»

آن‌که عیب خلق می‌گوید مدام

عیب خالق می‌کند چون بنگرم

هرکه گوید سقف خانه کوته است

گوید از بنّای او داناترم

 

حکایت از باب چهارم:

پروانه را گفتند: «چون می‌دانی که تو را وصل شمع جز سوختن هیچ فایده نیست، چرا گِرد وی می‌گردی؟»

گفت: «من حیات از برای آن یک نفس می‌خواهم که می‌سوزم.»

بی‌دولت وصلت سروسامان چه کنم؟

بی درد تو انتظار درمان چه کنم؟

جان را ز پی وصل رخت می‌خواهم

بی‌وصل رخ تو محنت جان چه کنم؟

 

حکایت از باب ششم:

آورده­اند که روزی بهلول دیوانه، به نزدیک هارون درآمد. او را متفکر دید، گفت: «موجب چیست؟»

گفت: «تفکر در بی‌وفایی دنیا کنم.»

بهلول گفت: «تو را این فکر نمی‌باید کرد. اگر جهان را وفایی بودی، هرگز پادشاهی به تو نرسیدی!»

 

حکایت از باب هفتم:

ابراهیم ادهم گفت: «شبانی را دیدم در بیابانی از وی آب سرد طلبیدم.

عصا بر زمین زد. چشمه­ی آب روان شد. تعجب کردم.

گفت: «خدای- عزوجل- بندگان باشد که اگر به کوه اشارتک کنند، روان گردد.»

کوه روان شد. گفت: «نمی­گوییم که تو روان شو.»

کوه در جااای   خود بازگشت.

هرکهه فرمان کردگار برد

در همه حالت آشکار و نهان

هرچه در کائنات موجود است

جمله او را شوند در فرمان

حکایت از باب پانزدهم:

شخصی را گفتند: «کاغذی بنویس.»

گفت: «پایم درد می‌کند.»

گفتند: «مانع چیست؟(چه ربطی دارد؟)»

گفت: «آن‌که من می‌نویسم غیر من هیچ کس نتواند خواند؛ هرآینه مرا طلب کنند. پس درد پای مانع باشد.»

خط نامطبوع خوبان دیده­ای

خط بنده زآن بتر باشد هنوز

غیر بنده کس نیارد خواندش

هم به شرط آن که تر باشد هنوز

 

CAPTCHA Image