گفت‌وگو/خوش‌بختی آن است که بار سنگین هیچ گناهی روی دوشت نباشد


 

گفت‌وگو با حامد کیازال‌- بازیگر نوجوان

نسرین‌نوش امینی

 

«حامد کیازال» بازیگر نوجوان، پرجنب‌وجوش و خوش‌سروزبانی است و تا به‌‌حال در تعداد زیادی فیلم سینمایی و سریال حضور داشته است. «امین و مینا»، «همه‌ی بچه‌های من»، «مسافرخانه‌ی سعادت 2»، «مسافران»، برنامه‌ی زنده‌ی «جمعه‌ها جمعمون جمعه»، «آدم‌آهنی»، «سنجاقک‌های برکه‌ی سبز»، «نامه‌های بال‌دار»، «جلوی چشم»، «هفت‌سنگ» و «ماجراهای خاله‌دنا و شپلک» فقط نام چند تا از سریال‌ها، فیلم‌ها و برنامه‌هایی است که حامد در آن‌ها حضور داشته است. پای صحبت‌های این نوجوان فعال و بااستعداد نشسته‌ایم. دیدگاهی که حامد به زندگی و معنای آن دارد، دیدگاهی زیبا و ستودنی است.

 

از خودت بگو. متولد چه سالی هستی و کلاس چندمی؟

من حامد کیازالم. متولد 1379 هستم و در کلاس هفتم درس می‌خوانم.

«کیازال» چه معنایی دارد؟

«کیا» به معنای بزرگ است. «کیازال» ترکیبی از دو کلمه‌ی «کیا» و «زال» است. زال به معنای سپیدموی و کیا به معنای قبیله و در کنار هم به معنای قبیله‌ی سپیدمویان است؛ اما «کیا» به‌تنهایی در فرهنگ‌نامه‌های زبان فارسی، معادل با کلمه‌ی «بزرگ‌مرد» آمده است.

چند تا خواهر و برادر داری؟

فقط یک خواهر کوچولو دارم به نام هستی که تازه متولد شده و یک ماه دارد.

برای ما بگو چه شد که بازیگر شدی. برای این کار آموزش‌ دیده بودی؟

نه، من هیچ دوره‌ی آموزشی ندیده بودم. خبر داشتم که خانم «مرضیه برومند» برای یکی از فیلم‌های‌شان به بازیگر احتیاج دارند. به آن‌جا رفتم و خانم برومند از من تست گرفتند و بازی‌ام را پسندیدند و از آن به بعد، کار به کار به کارگردان‌ها معرفی می‌شوم.

اولین فیلمی که بازی کردی، چه فیلمی بود؟

سریال «همه‌ی بچه‌های من» اولین فیلم و سریالی بود که بازی کردم و از شبکه‌ی یک سیما پخش شد.

اولین باری که جلوی دوربین حاضر شدی، چه احساسی داشتی؟

اصلاً استرس نداشتم. خانم برومند (کارگردان) تأکید می‌کردند که فکر کن در حال زندگی عادی خودت هستی، و همان را بازی کن.

وقتی مقابل بازیگرانی که از تو بزرگ‌تر هستند، بازی می‌کنی چه احساسی به تو دست می‌دهد؟

برایم خیلی جذاب است. خیلی هم افتخار می‌کنم. همیشه بازیگران بزرگ‌تر را که در فیلم‌ها و سریال‌ها می‌دیدم، با خودم می‌گفتم یعنی می‌شود روزی هم‌بازی آن‌ها شوم؟

از بین بازیگران بزرگ‌تر از خودت، به کدام‌شان علاقه داری؟

از بین کسانی که با آن‌ها همکاری داشته‌ام، با آقای «رامبد جوان» خیلی راحت بودم؛ با آقای «فرهاد آییش» هم همین‌طور. این دو بازیگر علاوه بر اخلاق خوب، از نظر من بازی‌های خوبی هم دارند.

برخورد کارگردان‌ها با تو چگونه بوده است؟ اتفاق افتاده که تو را دعوا یا تشویق کنند؟

 برخورد کارگردان‌ها با من خیلی خوب بوده است. بیش‌ترشان تشویقم کرده‌اند؛ اما دعوا نه. اگر در سکانسی بازی خوبی داشته باشم، یادآوری می‌کنند که کارت در این سکانس خوب بود، در سکانس‌های دیگر هم از این ویژگی استفاده کن. قبل از شروع فیلم‌برداری، با من تمرین می‌کنند؛ مثلاً در سریال مسافران با آقای جوان می‌نشستیم و در مورد شخصیت‌ها بحث و گفت‌وگو می‌کردیم.

از میان نقش‌هایی که تا به‌حال بازی کرده‌ای، کدام‌شان بیش‌تر شبیه شخصیت اصلی خودت بوده‌اند؟

نقشی که در «آدم‌آهنی» داشتم، خیلی شبیه خودم بود؛ البته از نظر باطن و رفتارهایی که داشت، نه از نظر شکل و شمایل؛ چون در این فیلم موهایم را فِر کرده بودند و من خودم موهای صافی دارم. این پسر، پسر کنجکاو و پرجنب‌وجوشی بود و سعی داشت با چیزهای جدید آشنا شود؛ اما یک‌خرده بیش‌تر از من فضول بود. به هر چیزی دست می‌زد و فضولی می‌کرد.

بازیگری برای تو چه لذت‌هایی دارد؟

کارکردن با آدم‌های معروف لذت‌بخش است. برای بسیاری از کارها، همراه گروه سفر می‌کنیم و به خارج از تهران می‌رویم. شهرهای جدید را می‌بینم و برایم جالب است. برای سریال «ماجراهای خاله‌دنا و شپلک» به کارگردانی خانم «شهره لرستانی»، تقریباً نصف ایران را گشتیم؛ قشم رفتیم، کاشان و کویرهای کاشان رفتیم. برای «نامه‌های بال‌دار» به کارگردانی «امیر فیضی» هم همین‌طور، به کاشان و شمال سفر کردیم.

از سختی و دشواری‌های کار بازیگری برای‌مان بگو.

مثلاً سر فیلم «ماجراهای خاله‌دنا و شپلک» ما باید با حیوان‌ها کار می‌کردیم و این علاوه بر سخت بودن، خطرناک هم بود؛ با حیوان‌هایی مثل مار، کفتار، شیر، پلنگ و خرس کار می‌کردیم.

قبل از فیلم‌برداری چه‌کارهایی برای آماده‌شدن بازی انجام می‌دهی؟

می‌نشینیم و با کارگردان درباره‌ی شخصیت حرف می‌زنیم. تکیه‌کلام‌های او و لحن گفتار و دیالوگ‌های نقش را با بعضی از بازیگرانی که لطف دارند به من، تمرین می‌کنیم. در خانه هم‌ بازی جلویِ آینه دارم و به کمک مادرم دیالوگ‌ها را تمرین می‌کنم.

دوستان هم‌کلاسی تو وقتی فهمیدند تو بازیگر شده‌ای، چه برخوردی با تو داشتند؟

چند تا از بچه‌ها اذیتم می‌کردند. نمی‌دانم روی چه حسابی، اما آزارم می‌دادند؛ مثلاً روی کتاب‌ها و دفترهایم بدوبیراه می‌نوشتند و دفترهایم را پاره می‌کردند. بعد از پخش مسافران، این‌جور کارها شروع شد؛ اما بعضی‌ها هم بودند که بازی‌ام را دوست داشتند و درباره‌ی بازیگران و فیلم‌سازی از من می‌پرسیدند.

معلم‌هایت چه برخوردی با تو داشتند؟

من از معلم‌هایم خیلی تشکر می‌کنم؛ آن‌ها به من خیلی کمک کردند.

در مکان‌های عمومی برخورد مردم با تو چگونه است؟

معمولاً کارهای من بازتاب خوبی بین مردم دارد و مرا که می‌بینند از بازی‌ام تعریف می‌کنند.

امضا هم می‌دهی؟

نه، هنوز آن‌قدر بزرگ نشده‌ام که بخواهم امضا بدهم؛ فقط عکس می‌اندازیم.

تا به‌حال جالب‌ترین واکنش مردم در برابر تو چه بوده است؟

به یک مغازه‌ای رفته بودم که خانمی صاحب آن‌جا بود. در سریال «همه‌ی بچه‌های من»، نقش پسری را داشتم به نام «امیرحسین». آن خانم به من گفت به خاطر علاقه‌ای که به بازی تو داشتم، اسم پسرم را گذاشتم امیرحسین و این برای من جالب بود.

نمره‌های درسی‌ات در چه حدی هستند؟

نمره‌های درسی‌ام خوب هستند. پایین‌ترین نمره‌هایم 17 است. بالاترین‌شان هم که 20.

چه خاطره‌ی شیرینی از بازیگری داری؟

تمام این هشت‌‌- نُه سالی که در حال بازیگری هستم، برای من یک خاطره‌ی شیرین است. در سر کار «سنجاقک‌های برکه‌ی سبز» به کارگردانی آقای «قوی‌تن»، سکانسی بود که من باید در آن گریه می‌کردم. باورتان نمی‌شود. این سکانس نیم ساعت طول کشید و تمام این نیم ساعت، من در حال گریه بودم و چشم‌هایم ورم کرده بود؛ این برای من جالب بود و یک خاطره شد.

چه خاطره‌ی تلخی داری؟

سر کار سریال مسافران، سر آقای رامبد جوان شکست و این حادثه برای همه‌ی عوامل تلخ و ناراحت‌کننده بود.

برنامه‌ی آینده‌ات چیست؟

دوست دارم که در رشته‌ی داروسازی تحصیل کنم، در رشته‌ی علوم تجربی درس بخوانم و وقتی بزرگ شوم، بازیگری برای من یک شغل دوم خواهد بود؛ چون می‌دانیم که بازیگری همیشگی نیست.

کتاب هم مطالعه می‌کنی؟ بیش‌تر چه نوع کتاب‌هایی می‌خوانی؟

بله، بیش‌تر رمان می‌خوانم؛ آن‌ هم‌ رمان‌های تخیلی مثل کارهای ژول‌ورن.

در کار بازیگری مطالعه بیش‌تر اهمیت دارد یا فیلم دیدن؟

هر دوتای‌شان از نظر من مهم هستند. بعضی می‌گویند فقط فیلم دیدن؛ ولی از نظر من فقط فیلم دیدن کافی نیست. مطالعه‌ی کتاب و رفتن به تئاترهایی که ارزش دیدن دارد هم اثرگذار است.

در زمینه‌ی بازیگری هم کتاب می‌خوانی؟

تصمیم دارم در تابستان برای این کار وقت بگذارم.

برای پیش‌رفت در بازیگری چه کارهایی انجام می‌دهی؟

سعی می‌‌کنم از بازیگران بزرگ‌تر تا می‌توانم یاد بگیرم. در مورد نقش‌هایم با آن‌ها صحبت می‌کنم. این باعث پیش‌رفت می‌شود و از راه‌های دیگر هم اثرگذارتر است.

از نظر تو ظاهر و شکل بازیگر در کار او چه‌قدر اثرگذار است؟

کار بازیگر به دو چیز بستگی دارد: فن بیان و نوع بازی او، و شکل و قیافه‌اش. یکی از این دو تا را اگر داشته باشی، می‌توانی موفق باشی. بعضی هستند صورت بسیار زیبایی دارند؛ اما بازی خوبی ندارند. از نظر من بازی مهم‌تر از قیافه است. خیلی از فیلم‌های ایرانی و خارجی هستند که یک بازیگر بسیار خوش‌قیافه را در کنار یک بازیگری که از نظر چهره چندین درجه پایین‌تر است، قرار می‌دهند. بعضی وقت‌ها می‌بینیم که آن بازیگر خوش‌قیافه بازی خوبی اراده نمی‌دهد؛ برعکس آن بازیگری که خوش‌قیافه نیست، بازی درخشانی دارد و حتی جایزه‌های بزرگی هم می‌گیرد. ظاهر مهم است؛ اما به اندازه‌ی سی درصد. هفتاد درصد نوع بازی است که اهمیت دارد.

غیر از بازیگری چه هنرهای دیگری داری؟

هنر نویسندگی، نمایش‌نامه‌ای‌ نوشته‌ام برای آموزش‌وپرورش که در آن ‌یکی از حکایت‌های مثنوی معنوی را بازنویسی کرده‌ام. این نمایش در سطح منطقه رتبه‌ی دوم را گرفت و خودم هم در آن بازی کردم. مقاله‌هایی هم نوشته‌ام در مورد طبیعت و سلسله‌های حکومتی ایران.

چهره‌ی گریم‌شده‌ی تو با چهره‌ی اصلی‌ات چه‌قدر تفاوت دارد؟

در فیلم «آدم‌آهنی» موهای فِر داشتم؛ اما در «سه پنج دو» و «مسافران» چهره عیناً چهره‌ی خودم بود. خیلی کم به صورتم دست می‌زنند؛ مگر در مواقعی که شخصیت تب دارد یا بیمار است.

سر ِکار، ایده‌های خودت را هم مطرح می‌کنی یا فقط هر چه را که می‌گویند، انجام می‌دهی؟

بعضی وقت‌ها، دست‌وبال بازیگر را می‌بندند. من با این‌که کم‌سن‌وسال هستم، می‌توانم ایده‌های خوبی ارائه کنم که نتیجه‌ی خوبی هم بدهد؛ اما این‌که دست و بالم را می‌بندند، مرا اذیت می‌کند. بعضی وقت‌ها هم این‌طور نیست؛ مثلاً در «سه پنج دو»، «مسافران» و مخصوصاً در «ماجراهای خاله‌دنا و شپلک» خیلی دست‌وبالم باز بود؛ به‌طوری‌که خانم لرستانی اجازه می‌داد خیلی از دیالوگ‌ها را عوض کنم و روی آن‌ها مانور دهم.

مشوقان اصلی تو چه کسانی بودند؟

برای بازی بهتر، خانم لرستانی مشوق خوبی برای من بودند. در این دوـ سه سالی که ایشان را می‌شناسم، خیلی به من کمک کردند. در طول هر پروژه‌ای، مشوقانی داشته‌ام که در کارهای قبلی من نبودند.

درآمد حاصل از کارت را چه می‌کنی؟

در حسابم می‌ماند و کنترل آن به دست پدر و مادرم است. هم به پدر و مادرم کمک می‌کنم و هم برای خودم خرج می‌کنم؛ البته تحت نظارت آنان.

مهم‌ترین ویژگی‌ات از نظر خودت چیست؟

بیان خوبی دارم. یک‌بار که از اصفهان با هواپیما در حال برگشت بودیم، کنترل گفت‌وگو از دستم خارج شد و از اصفهان تا تهران فقط حرف زدم. بلند که شدیم پیاده شویم، همه طوری نگاه می‌کردند که با خودم گفتم الآن می‌گیرند و مرا می‌زنند، از بس‌که حرف زده‌ام. به آن‌ها گفتم بعضی‌ها که قیافه‌ی خوشگلی دارند، از خدای‌شان است که مثل من حرف بزنند تا بتوانند علاوه بر خوشگلی، بیان خوب هم داشته باشند (می‌خندد).

ممنونم که در گفت‌وگوی ما شرکت کردی!

من هم از شما ممنونم!

CAPTCHA Image