سیده‌اعظم سادات

 

چشمان مهربان پیامبر j برق زد. خسته از جنگ در چهارچوب در ایستاد. نگاه غمگین او از روی حصیرهای رنگ‌پریده‌ی روی زمین به دیوارهای کاه‌گلی خانه کشیده شد. چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید. حالا او این‌جا نبود؛ اما...

صدایی گرم توی گوشش گفت: «شترچرانی بود که از قَرَن آمده بود برای دیدار شما. وقتی که دید در جهاد هستید، با ناامیدی به سمت خانه‌اش برگشت. در راهِ برگشت با صدایی آرام می‌گفت سلام مرا به رسول خدا برسانید. حتماً او هم راضی نبوده که مادر پیرم تنها و چشم به راهم بماند.»

پیامبر j دوباره نفس عمیقی کشید و لبخند معناداری زد. این بار مهربانانه گفت: «این نور اویس است که در خانه‌ی ما هدیه گذاشته و خود رفته است. از سوی قرن، عطر خوش رحمان را حس می‌کنم.»

***

حتماً شما نیز این رباعی زیبای ابوسعید ابوالخیر را شنیده‌اید:

گر در یمنی چو با منی پیش منی

گر پیش منی چو بی‌منی در یمنی

من با تو چنانم ای نگار یمنی

خود در غلطم که من توام یا تو منی

مصداق واقعی این شعر کسی نیست جز: «اویس قرنی».

اویس بن عامر یمنی و خاندانش در سرزمین یمن زندگی می‌کردند. در سال دهم هجرت، پیامبر مهربانی‌ها j   حضرت علی m را برای تبلیغ اسلام به سمت یمن فرستاد. مردم با شنیدن پیام ایشان، دعوت حق را پذیرفتند و گروه گروه به خدا و پیامبرش ایمان آوردند. اویس قرنی هم که مشتاق حقیقت بود و از جهل و گمراهی سخت بیزار، با شور و اشتیاق زیاد به اسلام ایمان آورد و مشتاقانه گفت: «اشهدُ اَنْ لا اِله اِلا اللّه و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رسولُ اللّه.»

شباهت اویس به مسلمانان این قرن، در این است که او نیز در حالی به پیامبر j ایمان آورد که ایشان را ندیده بود و حتی وقتی برای دیدار پیامبر j به خانه‌اش رفت، حضرت محمد j در جنگ بود و موفق به زیارت ایشان نشد. از آن‌جا که اویس مادر پیری داشت و از او نگه‌داری می‌کرد، نتوانست منتظر رسول خدا j شود؛ اما عشق و علاقه‌ی زیاد اویس به پیامبر j ، او را در صدر یاران باوفای ایشان قرار داده است. آن‌قدر که پیامبر j در پاسخ سلمان فارسی که پرسید: «ای رسول خدا! این شخصی که بوی خوش او را از یمن می‌بویی، کیست؟» فرمود: «در یمن شخصی است به نام اویس قرنی که در روز قیامت محشور می‌شود و جمعیت بسیاری را به تعداد افراد دو قبیله‌ی پرجمعیتِ ربیعه و مُضرّ، شفاعت می‌کند.»

اگر می‌خواهید از ظاهر اویس بدانید، پیامبر خدا j با این‌که ظاهراً او را ندیده، درباره‌ی ایشان این‌گونه فرموده‌اند: «اویس چشمان سیاه مایل به کبودی دارد و بین دو کتف او، اثر ماه‌گرفتگی است. گندم‌گون بوده و چانه‌اش کشیده و قامتش معتدل است. قرآن تلاوت می‌کند و اشکش همواره از ترس خدا جاری است. دو جامه‌ی کهنه دارد. در زمین، گمنام است؛ ولی آسمانیان او را می‌شناسند. اگر به خدا قسم خورد، سوگندش پذیرفته است. روز قیامت به دیگر مردمان گفته می‌شود وارد بهشت شوید؛ ولی به اویس می‌گویند بمان و شفاعت کن.»

برای جایگاه معنوی اویس همین بس، که پیامبر خدا j  مژده‌ی شفیع‌بودنش را به مسلمانان داده است. او هم‌چون گنجی گران‌بها و مخفی ناشناخته بود تا زمانی‌که پیامبر j ایشان را به همه معرفی کردند. اویس اگرچه از نظر جسمی نزدیک به پیامبر j نبود، از نظر روحی آن‌قدر به ایشان نزدیک شده بود که گویی ایمان و عشق به حقیقت را خوب درک کرده است.

آن‌قدر خوب و زیبا که پس از رحلت پیامبر j برای جنگ صفین به کمک امام علی m رفت. او که شجاعانه می‌جنگید با روحی سرشار از شوق، به دیدار محبوب حقیقی شتافت و شهد شیرین شهادت را در راه خدا نوشید.

در تاریخ از سخنان حکمت‌آمیز اویس قرنی برای رسیدن به فضیلت این‌گونه می‌گوید: «چه نیکوست ایمان که آن را علم بیاراید و چه نیکوست علم که آن را عمل بیاراید و چه نیکوست عمل که آن را حلم بیاراید و چه نیکوست حلم و صبر که به علم آمیخته گردد.» از نظر اویس، آمیختن علم و ایمان، علم و عمل، عمل و صبر و در نهایت صبر و علم، آدمی را بالا می‌برد.

اما مرقد مطهر اویس قرنی، در شهرِ رقّه‌ی سوریه در سمت چپ قبر عماریاسر است. مزار شریف او گنبد، بارگاه، حرم کوچک و صحن دارد و روی سنگی که در ناحیه‌ی سر روی قبر قرارگرفته، به خط کوفی نام اویس نوشته شده است؛ البته تروریست‌های تکفیری در عملی زشت و وحشیانه با حمله به این مزار متبرک، آن‌جا را ویران کردند و مظلومیت یاران پیامبر را به همه نشان دادند؛ غافل از این، چیزی که همیشه زنده می‌ماند، یاد و خاطره‌ی آن‌هایی است که با رسول مهربانی‌ها یار و هم‌دل بودند.

CAPTCHA Image