قالب‌هایی برای نوشتن

نویسنده


قلم زدن هنری ارزش‌مند که شایسته است جوانان این مرز و بوم هنرپرور، بدان آراسته باشند فرخی یزدی نیکو گفته است:

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم

آن ملتی که مردم صاحب‌قلم نداشت

در ادامه‌ی معرفی قالب‌های نگارشی، این بار سراغ یکی دیگر از آن‌ها رفته‌ایم:

مصاحبه

- مصاحبه، گفت‌وگوی برنامه‌ریزی‌شده و هدف‌مند میان دو یا چند نفر است که در آن پرسش‌هایی از سوی مصاحبه‌کننده از مصاحبه‌شونده پرسیده می‌شود.

- مصاحبه انواع مختلفی دارد: خبری، کاری، تحصیلی، خیالی و...

- مصاحبه‌کننده ابتدا پرسش‌هایی را که می‌خواهد از مصاحبه‌شونده بپرسد، تهیه و تنظیم می‌کند و سپس آن‌ها را در اختیار او می‌گذارد تا با دقت و حوصله به آن‌ها جواب دهد، یا این‌که آن‌ها را در حضور مصاحبه‌شونده مطرح می‌کند و هم‌زمان پاسخ را یادداشت یا ضبط می‌کند.

- هر کدام از دو روش بالا مزایای خاص خود را دارد.

- در مصاحبه‌ی غیرحضوری، فرد مصاحبه‌شونده فرصت بازنگری و تصحیح جواب‌ها و صحبت‌های خود را دارد.

- در مصاحبه‌ی حضوری، مصاحبه‌کننده فرصت ابهام‌زدایی از جواب‌های دریافتی و طرح سؤال‌های تازه‌ی ایجادشده را از دست نمی‌دهد.

- در انجام مصاحبه بهتر است سراغ سؤال‌های چالش‌برانگیز و مهم برویم، نه سؤال‌هایی که ارزش چندانی برای پرسیدن ندارند.

- ممکن است مصاحبه‌ی ما خیالی باشد؛ مثل مصاحبه با بزرگان گذشته و طرح سؤال‌هایی از آن‌ها و پاسخ دادن به جای‌شان، با استفاده از اطلاعاتی که از آراء، افکار و زندگی‌نامه‌ی آنان داریم.

- در نوشتن مصاحبه‌ی خیالی، باید تخیلی بودن مطلب را به صراحت اعلام کنیم؛ مخصوصاً درباره‌ی چهره‌های معاصر.

- در ادامه برای حسن ختام، خلاصه‌ی مصاحبه‌ای خیالی با حافظ را به نقل از کتاب «ساغر سحر» نوشته‌ی آقای «کریم‌محمود حقیقی» تقدیم می‌کنیم:

جناب خواجه شمس‌الدین حافظ شمایید؟

بلی، فرمایشی بود.

کتابی به نام «ساغر سحر» را در دست تألیف دارم؛ چون شما اهل سحرخیزی هستید و عاشق قرآن میل داشتم با سرکار مصاحبه‌ای داشته باشم. خبر دارم که خوانندگان ما علاقه‌ی شدیدی به شما دارند.

عجب! مگر مرا می‌شناسند؟

آری، فعلاً دور، دور شماست.

استاد غزل سعدی است نزد همه کس؛ اما      

دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

شما اغلب اوقات را در دامن طبیعت می‌گذرانید و حتی شنیده‌ام بعضی شب‌ها هم این‌جا هستید؛ از این کار خسته نمی‌شوید؟

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گل‌عذاری خوش

درباریان، دوست‌دار شعر و مدیحه‌سرایی شما هستند. اگر به آن‌جا روی آورید، کار و بار بهتری دارید؟

مرو به خانه‌ی ارباب بی‌مروت دهر

که گنج عافیت اندر سرای خویشتن است

واقعاً به همین زندگانی ساده راضی هستید؟

از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش

کاندر این دیر کهن کار سبک‌باران خوش است

 مثل این‌که شما از شهر شیراز هم به جای دیگری سفر نکرده‌اید.

خلوت‌گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست، به صحرا چه حاجت است

آخر شما دوست‌دار طبیعت هستید، جاهای دیگر هم تماشایی است.

گل‌عذاری ز گلستان جهان ما را بس

زین چمن سایه‌ی آن سرو روان ما را بس

مشهور است که خداوند گنج معرفت خود را به شما ارزانی داشته.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

علاوه بر تهجد و شب‌خیزی، شما از تفسیر، حدیث و کلام نیز بی‌بهره نبودید. آن را چه وقت فرامی‌گرفتید؟

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

ز ورد نیمه‌شب و درس صبح‌گاه رسید

از برنامه‌ی سحرخیزی چه انتظاری دارید؟

همه شب در این امیدم که نسیم صبح‌گاهی

به پیام آشنایی بنوازد این گدا را

آثار خستگی در جبین حافظ ظاهر بود. دیدم کم‌کم دارم مزاحمت برای خواجه ایجاد می‌کنم، گفتم: «از این‌همه مزاحمت پوزش می‌طلبم.»

ختم کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم

عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من

 

CAPTCHA Image