چراغ


علی‌اکبر حائری

 

خانواده

در چهارم شعبان سال 26 هجری قمری به دنیا آمد. پدرش امیرالمؤمنین علیه‌السلام و مادرش فاطمه دختر حزام بود. او برادر بزرگ‌تر بود و سه برادر دیگر هم داشت. مادرش به خاطر داشتن این چهار پسر، به ام‌البنین (مادر پسران) معروف شد.

 

علم

زندگی در خانه‌ی علم و معرفت، رشد   در کنار حسن و حسین و فرزند کسی چون علی بودن که دوست و دشمن در مقابل دانایی‌اش تسلیم بودند، همه باعث شد که او هم از این سرچشمه‌ی زلال علم و حکمت الهی بهره ببرد؛تا آن جا که محقق دانشمند سیدعبدالرزاق مقرم در کتاب «العباس» خود می‌نویسد: «همانا عباس فرزند علی علیه‌السلام علم را چون غذا در کودکی از پدرش وارد جانش کرده است».

 

شجاعت

نوجوانی نقاب‌دار وارد میدان شد. همه از هم دیگر اسم‌ورسمش را می‌پرسیدند. از جرئت و جسارتش ترس در دل دشمن ریشه دوانده بود. معاویه به ابن شعثاء دستور داد تا به جنگ او برود. اما فرمانده قبول نکرد تا با نوجوانی وارد پیکار شود و اجازه خواست فرزندانش را عازم میدان کند. در مقابل تحیر و تحسین دوست و دشمن حضرت ابوالفضل  علیه السلام ،  هر هفت فرزند ابن شعثاء را به هلاکت رساند. تا سرانجام خود فرمانده هم به میدان آمد و به پسرانش ملحق شد. نوجوان با صدای امیر المؤمنین، با احترام به سمت امامش رفت. علی علیه‌السلام نقاب را از صورتش برداشت. پیشانی اش را بوسید. تازه همه فهمیدند که او عباس علیه‌السلام است.

 

ادب

در روایتی از امیرالمؤمنین آمده:" یکی از بهترین چیزهایی که یک پدر می‌تواند برای فرزندش به ارث بگذارد، ادب است. "  چنان که خود امیرالمؤمنین هم این ارث بزرگ و ارزش مند را برای فرزندانش، از جمله پسرش عباس به ارث گذاشت؛ طوری که بدون اجازه‌ی برادر و امامش حسین علیه‌السلام در کنار او نمی نشست. و در طول 34 سال عمر شریفش غیر از "مولا "و "سیدی" آقایش را خطاب نمی‌کرد؛جز در نفس‌های آخرش که حسین علیه‌السلام را برادر صدا کرد.

 

شهادت

همین‌ که به خیمه رفت و بچه‌ها را در آن حال دید، مشک را برداشت. اشک در چشمانش جمع شده بود و کمی حسین را تار می‌دید. مثل همیشه از امامش اجازه گرفت و به میدان زد. ساعتی بعد، دوباره حسین را تار دید؛ اما نه به خاطر اشک،این بار خون فرق سرش جلوی نگاهش را گرفته بود.

 

سخنان ائمه در مدح او

امام صادق علیه‌السلام: "عمویم عباس بن علی بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. همراه برادرش حسین جهاد کرد. به‌خوبی از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت....»

امام زمان علیه‌السلام: «سلام بر ابوالفضل!عباس بن امیرالمؤمنین، هم درد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز بهره ی فردایش را برگزید؛آن که فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع شد. خداوند قاتلانش، «یزید بن رقاد» و «حیکم بن طفیل طایی» را لعنت کند!...» .

امام سجاد علیه‌السلام: «خداوند عمویم عباس را رحمت کند که ازخودگذشتگی کرد و نیک از عهده‌ی آزمایش برآمد. خود را فدای برادر کرد تا آن که دستانش بریده شد. خداوند به جای آن‌ها، چون جعفر بن ابی طالب دو بال عطا کرد تا  با ملائکه در بهشت پرواز کند. عباس را نزد خداوند متعال منزلتی است که همه‌ی شهیدان در روز قیامت بر او غبطه می‌خورند...».

 

شعر حافظ

 

شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان

مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت

گفت ای چشم‌وچراغ همه شیرین‌سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده ی من شو و برخور ز همه سیم‌تنان

کمتر از ذره نی ای، پست مشو، مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ‌زنان

بر جهان تکیه مکن ور قدحی می‌داری

شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد!

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان‌شکنان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مَردِ یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله، سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌اند این‌همه خونین کفنان؟

گفت "حافظ "من و تو مَحرم این راز نه ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

 

CAPTCHA Image