کتاب است این آیینه‌ی روزگار


به مناسبت هفته‌ی کتاب، آبان‌ماه

گوشی تلفن زنگ می‌زند. با عجله از جایش بلند می‌شود تا آن را بردارد؛ اما یک‌دفعه پایش به کتاب‌هایی که دور و برش چیده است، می‌خورد و نقش زمین می‌شود!

به جای آه و ناله یا سرزنش خود، به حال سجده درمی‌آید و خدا را به خاطر داشتن این همه کتاب شکر می‌کند.1

□□□

غمگین به حجره‌اش برمی‌گردد. از این‌که دلال انگلیسی‌ها دارد کتاب‌های ارزش‌مند را می‌خرد و به لندن می‌فرستد، نگران و بی‌قرار است.

تا صبح خوابش نمی‌برد. دنبال راهی می‌گردد که پولی به دست آورد و آن‌ها را خریداری کند.

این‌گونه است که رنج کار شبانه در یک کارگاه برنج‌کوبی را به جان می‌خرد.2

□□□

شاگرد آقاضیاء3 است و حالا که به خانه‌اش آمده، از تعداد اندک کتاب‌های موجود در قفسه‌ی اتاقش متعجب می‌شود.

آقا که متوجه موضوع شده است، می‌فرماید: «من شرمنده‌ی همین تعداد هم هستم.»

یاد این ضرب‌المثل می‌افتد که یک ده آباد، به از صد شهر خراب؛ یک کتاب را خوب بخوانیم، بهتر از این است که صدها کتاب را نخوانیم و در خانه حبس کنیم.

*

از هندوستان برگشته است4 و حالا میزبان دوستانی است که مهربان و صمیمی به دیدنش آمده‌اند.

یکی از آن‌ها می‌پرسد: «راستی! هوای دهلی چه‌طور بود؟»

هرچه فکر می‌کند یادش نمی‌آید!

از کسی که صبح و شب در کتاب‌خانه مشغول یادداشت‌برداری برای نوشتن کتاب الغدیر بوده است، جز این انتظار نمی‌رود.

*

از سیاه‌چال‌های رژیم کمونیستی افغانستان که نجات پیدا می‌کند،5 یک‌راست به ایران می‌آید و در قم خدمت چند تن از بزرگان حوزه می‌رسد.

از او می‌پرسند: «در این مدت طولانی در کنج سیاه‌چال و زندان چه می‌کردی؟»

می‌گوید: «ختم قرآن می‌کردم؛ آن هم هزارمرتبه!»

*

دربه‌در دنبال کتابی خاص می‌گردد؛ اما چیزی عایدش نمی‌شود.6 شب در عالم خواب می‌بیند فلان کتاب‌فروش در فلان محله نسخه‌ای از آن دارد.

صبح سراغش می‌رود و با تعجب می‌بیند، آن‌چه در عالم رؤیا به او نشان داده‌اند، درست است.

 

1. استاد محمود فرشچیان.

2. آیت‌الله‌العظمی مرعشی‌نجفی.

3. آیت‌الله‌العظمی آقاضیاء‌الدین عراقی.

4. علامه امینی.

5. علامه بلخی.

6. آیت‌الله سیدعبدالله فاطمی‌نیا.

 

CAPTCHA Image