کتاب‌های گم‌شده/ چرند و پرند

نویسنده


نویسنده‌ی کتاب:

علی‌اکبر دهخدا در سال 1297 هجری قمری در تهران به دنیا آمد. پدرش مالک متوسطی در قزوین بود که تمام زمین و املاک خود را فروخت و به تهران آمد. علی‌اکبر در محله‌ی سنگلج به دنیا آمد. او در نُه سالگی پدرش را از دست داد و همین امر باعث شد تا با فقر و نداری آشنا شود؛ اما مشکلات مادی باعث نشد او کسب علم را فراموش کند. دهخدا با تشویق‌ها و حمایت‌های مادرش توانست درس را ادامه دهد. از جمله استادان او مرحوم حاج‌شیخ‌هادی نجم‌آبادی از بزرگان و فضلای دوره‌ی مشروطه بود که در آگاهی و روشن‌گری دهخدا نقش مؤثری داشت. دهخدا جزء اولین کسانی بود که از مدرسه‌ی سیاسی فارغ‌التحصیل شد. در واقع او علوم قدیم و جدید را با هم آموخت. پس از آن راهی فرانسه شد. بعد از بازگشت دهخدا در سال 1325 هجری قمری به روزنامه‌ی صوراسرافیل پیوست و با نوشتن مقالات همراه  میرزاجهانگیرخان به روشن‌گری و بالا بردن اطلاعات مردم نسبت به جامعه پرداخت. در همان شماره‌ی اول دو مقاله نوشت. یک مقاله‌ی جدی و یک مقاله‌ی طنز با امضای دخو.

او سپس به نشر روزنامه‌ی سروش پرداخت. دهخدا به خاطر پرداختن به مسائل اجتماعی، آزادی‌خواهی و مخالفت با استبداد محمدعلی‌شاه مجبور به ترک ایران شد و به اروپا رفت؛ اما باز هم به مبارزه‌ی خود ادامه داد.

علی‌اکبر دهخدا در دوم اسفند سال 1334 هجری شمسی درگذشت و در ابن‌بابویه در مقبره‌ی خانوادگی‌اش به خاک سپرده شد. دو اثر بزرگ و ماندگار لغت‌نامه و امثال و حکم  دهخدا حاصل تلاش و بلندهمتی اوست که حاصل سال‌ها تحقیق و پژوهش است.

 

خود کتاب:

کتاب چرند و پرند مجموعه مقالات و قطعاتی است که دهخدا در طی سال‌ها در روزنامه‌ی صوراسرافیل چاپ می‌کرده است. این مقالات از نظر محتوا  به مسائلی پرداخته است که مردم ایران در آن زمان با آن سروکار داشتند. مسائلی چون فقر، رشوه‌خواری و... نکته‌ی مهم این مقاله‌ها، نثر ساده‌ی آن است. چون دهخدا می‌خواسته همه‌ی مردم با هر دانش و سواد بتوانند حرف‌های او را بفهمند، دست به چنین کاری زده است. همین توجه به مخاطب سبب شد تا این مقالات در زمان خود - که مردم از سطح سواد کمی برخوردار بودند - مشتاقان بسیار داشته باشند. دهخدا در واقع نثر متکلف و سخت دوران مشروطه را کنار گذاشت و سادگی کلمه‌ها را جای‌گزین آن کرد. او مقالات خود را با امضای دخو، دخوعلی، روزنومه‌چی، نخود همه آش، خرمگس و... می‌نوشت.

دخو به معنی ساده‌دل و کودن است؛ اما در حقیقت دخو مانند ملانصرالدین  است که ماجراهای خنده‌آور دارد که حرفی در پس آن برای گفتن دارد.

جالب است همه‌ی این امضاها نماینده‌ی یک تفکر و گروه اجتماعی در زمان خود بود. در انتها باید گفت چرند و پرند به علت بیان حقایق کلی بشر  و نثر ساده و دوستانه‌اش سبب شده است تا امروز هم قابل توجه و خواندنی باشد.

 

اختراع جدید

یک نفر دکتر اطریشی موسوم به آف وقتی که حکایت‌های نان‌های تهران (کیفیت بد نان‌ها) را شنید برای این‌که مینای روی دندان نرود و دندان‌ها ضایع نشود، غلافی فولاد برای دندان اختراع کرده. با استعمال این غلاف دندان حکم آسیابی را پیدا می‌کند که قوه‌ی چهار اسب دارد. سنگ و کلوخ را به خوبی خرد می‌کند.

 

ترک عادت

ترک عادت در صورتی که به این قسم بشود موجب مرض نیست و کار خیلی آسان است. همیشه بزرگان متشخصین هم که بخواهند عادت زشتی را از سر مردم بیندازند همین‌طور می‌کنند.

مثلاً وقتی بزرگان فکر می‌کنند که مردم فقیرند و استطاعت نان گندم خوردن ندارند و رعیت همه‌ی عمرش را باید زراعت گندم کند و خودش گرسنه باشد، ببینید چه می‌کند! روز اول سال نان را با گندم خالص می‌پزند. روز دوم در هر خروار یک من جو و سیاه‌دانه و... می‌ریزند. معلوم است در یک خروار گندم که یک من از این چیزها معلوم نمی‌شود. روز دوم دو من می‌زنند. روز سوم سه من و بعد از صد روز و سه ماه و ده روز صد من گندم، صد من جو و سیاه‌دانه و... دارد هیچ کس ملتفت نشده و عادت نان گندم  خوردن از سر مردم افتاده است.

 

 تعجب!

چند سال پیش که همین اویار قلی آمده بود شهر برای عروسی پسرش اسباب بخرد، شب پای تنور می‌گفت در شهر معروف شده که در تبریز یک حاجی‌محمدتقی آقای صراف هست که چل صدهزار کرور پول دارد. پانصد تا بیست تا گله‌ی هزارتایی دارد، دو تا پنجاه تا دِه شش‌دانگ دارد. سگ دارد. گربه دارد. مادیان دارد. شتر دارد. قاطر دارد. فلان دارد. بهمان دارد. ما می‌ماندیم تعجب که چه‌طور آدم حاجی، کاسب خداشناس این‌قدر پول دارد؟

 

ترسو

ما دهاتی‌ها به شهری‌ها می‌گوییم تاجیک و مقصودمان از این کلمه، یعنی ترسو. خود اهل شهر هم به این قبیل مردم می‌گویند قباسه چاکی و خیکی. در حقیقت معنی‌اش همان ترسو می‌شود. حالا آدم شهری باشد و پهلوان باشد. ما دهاتی‌ها حق داریم شهری‌ها را تاجیک و ترسو بگوییم. برای این‌که مثلاً وقتی مأموران حکومت به ما زور بگویند هر چه‌قدر هم زیاد باشند، ده -بیست نفر از جوان‌های دهاتی یک چماق برمی‌داریم و می‌افتیم به جان آقایان مأمور.

 

CAPTCHA Image