قصه‌های قرآن/ پادشاه حبشه مسلمان نیست

نویسنده


- حی علی‌الصلوة!

- برای چه... آن هم در این موقع از روز... یعنی چه اتفاقی افتاده؟

بسیاری از مسلمانان مدینه، به خواسته‌ی پیامبر خدا(ص)، به قبرستان بقیع رفتند. حضرت محمد(ص) پیشاپیش آن‌ها ایستاد تا نماز بخواند؛ اما پیکر هیچ مرده‌ای رو در روی آن‌ها نبود.

- چه... نماز؟... برای که؟

- صبر کنید... زمزمه نکنید!

حضرت محمد(ص) خطاب به جمع گفت: «یکی از برادران شما در خارج از سرزمین حجاز1 از دنیا رفت. حاضر شوید تا به پاس خدماتی که در حق مسلمانان کرده، برای او نماز بخوانیم!»

- او کیست؟

- نجاشی!

نجاشی، پادشاه حبشه2 بود. از مدینه تا حبشه آن‌قدر راه بود که شتران باید روزها می‌رفتند تا به دریا برسند. آن وقت مسافران‌شان سوار بر کشتی شوند  و بعد روزها گذشت از جزر و مد دریا، به حبشه برسند. سرزمینی در قاره‌ی سیاه و گرم.

ماه رجب سال نهم هجری بود. هیچ کس نمی‌دانست خبر مرگ نجاشی از کجا به پیامبر(ص) رسیده.

حضرت محمد(ص) نماز خواند، مسلمانان هم به او اقتدا کردند. سپس برای نجاشی دعا خواند و از خدا طلب آمرزش کرد. مسلمانان هنوز متفرق نشده بودند که نجوای چند منافق در گوشه و کنار مسجد پیامبر(ص) پیچ و تاب خورد:

-محمد بر مرد کافری که هرگز او را ندیده، نماز خواند!

- آری، نجاشی مسلمان نبود... کافر بود...

خبر مرگ نجاشی از اسرار غیب بود که به پیامبر خدا(ص) رسید. آن روز درخشش آیه‌ای تازه بر آینه‌ی قلب پیامبر(ص) نوری تازه ریخت و عطر ملکوت را در هوای مدینه، پرواز داد. آیه‌ای که در وصف نجاشی بود:

«و همانا از اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه به شما و ایشان نازل شده، ایمان دارند. در حالی که برای خدا فروتن بوده، آیه‌های الهی را به بهای ناچیز نمی‌فروشند...»3

 

1. به سرزمین مکه و مدینه و اطراف آن، حجاز می‌گفتند.

2. اسم امروزه‌ی این کشور، اتیوپی است.

3. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 99.

از روایت‌های ائمه(ع) چنین استفاده می‌شود که نجاشی اگرچه به مکه و مدینه نیامد؛ اما مسلمان بود. هرچند در ظاهر نشان نمی‌داد.

منبع: تفسیر نمونه، تفسیر سوره‌ی آل‌عمران.

 

CAPTCHA Image